
02-03-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زخم این است اما بخت روگردان است , زدیم اما نخورد
زخم این است اما بخت روگردان است
دهقانی بامداد از سلطان ]بهرام شاه[ سوال کرد:
«به عزت و جلال خدای که تو سلطانی؟»
گفت: «بلی هستم.»
دهقان زار زار بگریست در قدم سلطان افتاد.
گفت: «ای مخدوم، جهانیان با وجود این تهوّر و شجاعت و لشکر جرّار و فیلان جنگی، تو را چه افتاد که غوری، بدگهری به هزیمت، شدی؟»
سلطان دهقان را گفت: «بیل بردار»
و یک چوبه تیر بر بیل دهقان گشاد داد که بی محابا از بیل دهقان گذشته تا سوفار بر خاک نشست، تبسمی کرده گفت: «زخم این است اما بخت روگردان است.»
[جامع التّواریخ، رشیدالدین فضل الله ص603]
زدیم اما نخورد
درویشی در نیمه شب زمستان کارگری را دید درِ دکان به روی خود بسته در آن کار میکند.
صدا برآورد و گفت: «میخواستی نه را به سه بزنی.»
کارگر جواب داد: «زدیم اما نخورد.»
(مقصود درویش نه ماهِ قبل از زمستان بود که باید کار میکرده تا سه ماه زمستان راحت باشد و سه مقصود سه ماه میباشد.)
[قند و نمک، ص411]
روایت دوم:
شاه عباس کبیر در شکارگاهی دهقانی را دید که آثار درویشی و فقر از صورت حال او هویدا بود،
شاه گفت: «مگر سه را نزدی؟»
(یعنی مگر سه ماه مدت زرع را کشت نکردی تا برای نه ماه دیگر سال آسوده باشی) دهقان گفت: «زدیم و نگرفت.»
(یعنی کار کردم ولیکن آفات سماوی چون سرما و ملخ و سن، رنج و کوشش مرا بیحاصل کرد.)
[امثال و حکم دهخدا، ج2، ص903]
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|