نمایش پست تنها
  #10  
قدیمی 02-03-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض سحرخیز باش تا کامروا باشی


سحرخیز باش تا کامروا باشی

بوذرجمهر هر بامداد به خدمت خسرو شتافتی و او را بگفتی:
«شب خیزباش تا کامروا باشی»
خسرو به حکم آنکه با معاشرت و معاقرت در سماع اغانی و اجتماع اغانی و اجتماع غوانی شب گذشته بودی و با ماه پیکران تا مَطلَعِ آفتاب بر نازبالش تنعم سر نهاده از بوذرجمهر به سبب این کلمه متاثر و متغیر گشتی و این معنی را همچون سرزنش دانستی.

یک روز خسرو چاکران را فرمود:
«تا به وقت صبحی که دیدی جهان از سیاهی ظلمت و سپیده نور نیم گشوده باشد و بوذرجمهر روی به خدمت نهد، متنکروار بر وی زنند و بی آسیبی که رسانند جامه او بستانند.»
چاکران به حکم فرمان رفتند و آن بازی در پرده تاریکی شب با بوذرجمهر نمودند.
او بازگشت و جامه دیگر بپوشید چون به حضرت آمد برخلاف اوقات گذشته بیگاه ترک شده بود.
خسرو پرسید که:
«موجب دیر آمدن چیست؟»
گفت «میآمدم دزدان بر من افتادند و جامه من ببردند، من به ترتیب جامه ای دیگر مشغول شدم.»

خسرو گفت:
«نه هر روز نصیحت تو این بود که:
شب خیز باش تا کامروا باشی، پس این آفت هم به تو از شب خیزی رسید.»
بوذرجمهر بر ارتجال جواب داد:
«شب خیز دزدان بودند که پیش از من برخاستند تا کام ایشان روا باشد.»
خسرو از بداهت گفتار به صواب حضور و جواب او خجل و ملزم گشت.

[مرزبان نامه، باب چهارم، ص92]

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید