آنجا رفت که عرب نی انداخت:
چنان رفت که نشانه ای هم از او باقی نماند، جایی رفت که برگشتی برایش نیست.
آنان که غنی ترند محتاج ترند :
درویش وگدابنده این خاک درند
آنان که غنی ترند محتاج ترند
سعدی
هرچه ثروت اغنیا بیشتر شود حرص وآزشان افزونترمیگردد :
گدا را کند یک درم سیم سیر
سلیمان به ملک عجم نیم سیر
آمد ثواب کند کباب شد :
ندانسته خطا کار شد،آمد بهترش کند بدترش کرد،آمد ابرو رابردارد چشم را کور کرد.
آفتابه لگن هفت دست شام ونهارهیچی :
برخلاف تشریفات مفصل و ظاهری چندان چیز چشمگیروبدرد خوری در کار نبودن.
آفتاب همیشه زیر ابر نمی ماند :
حقیقت همیشه پوشیده نمی ماند ، بزودی بر همه آشکار خواهد شد.
آفتاب آمد دلیل آفتاب :
آشکارا مانند روز ، گفتن مطلبی که احتیاج به دلیلی ندارد.
آفتاب لب بام :
روزگارش به پایان رسیده ،عمری از او باقی نیست ، مرگش نزدیک است.
آش کشک خالته بخوری پاته نخوری پاته :
چه بخواهی چه نخواهی باید در هر صورت بپذیری ، این امری است که به گردن تو افتاده.
آشی برای کسی پختن :
سوسه امدن ، مایه گرفتن برای کسی ، زمینه کار کسی را خراب کردن.
آسمان وریسمان بهم بافتن :
دروغ وراست سر هم کردن ، حرفهای بی تناسب و بی ربط گفتن .
آستین بالا زدن :
خود را برای کاری آماده ساختن ، زمینه امری خیری را فراهم نمودن.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )