نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 02-04-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض تعریف مدرنیته

هابرماس‌ در تعريف‌ واژه‌ي‌ نو و مدرن، بر ارتباط‌ آن‌ با گذشته‌ و گذشته‌ي‌ باستاني‌ تاكيد مي‌ورزد و آگاهي‌ حاصل‌ از به‌ سر بردن‌ در دوره‌يي‌ نو و مدرن‌ را آگاهي، به‌ وجود الگويي‌ كهن‌ در گذشته‌ و لزوم‌ گذر از آن‌ و به‌ كارگيري‌ الگويي‌ جديد مي‌داند: «اصطلاح‌ مدرن‌ با مفاهيم‌ و معاني‌ متفاوت، كراراً‌ بيانگر آگاهي‌ از عصر يا دوره‌يي‌ است‌ كه‌ خود را به‌ گذشته‌ي‌ باستاني‌ مرتبط‌ مي‌سازد تا از اين‌ طريق‌ خود را حاصل‌ گذار از كهنه‌ به‌ نو قلمداد كند... به‌ بيان‌ ديگر اصطلاح‌ مدرن‌ دقيقاً‌ در دوراني‌ در اروپا ظهور و ظهور مجدد يافت‌ كه‌ طي‌ آن‌ آگاهي‌ نسبت‌ به‌ عصري‌ جديد از طريق‌ احياي‌ رابطه‌ با باستانيان‌ شكل‌ گرفت.

علاوه‌ بر آن‌ هر زماني‌ كه‌ باستاني‌ بودن‌ يا قدمت‌ كهنگي‌ الگويي‌ محسوب‌ مي‌شد كه‌ مي‌بايست‌ به‌ مدد انواع‌ الگوهاي‌ تقليد احيا و بازسازي‌ مي‌شد.» هابرماس‌ يكي‌ از مظاهر اين‌ آگاهي‌ را در عصر روشنگري‌ فرانسه‌ نشان‌ مي‌كند كه‌ با نگاه‌ به‌ گذشته‌ و با اعتقاد به‌ پيشرفت‌ نامحدود دانش، طلسم‌ آثار كلاسيك‌ دنياي‌ باستان‌ كه‌ روح‌ ساير اعصار را در چنبره‌ي‌ خود گرفتار ساخته‌ بود شكسته‌ شد.


هابرماس‌ روح‌ رمانتيك‌ قرن‌ نوزدهم‌ را بر آمده‌ از دل‌ قرون‌ وسطاي‌ آرماني‌ شده‌ مي‌داند كه‌ آگاهي‌ مدرنيته‌ را شدت‌ بخشيد و آن‌ را به‌ صورت‌ يك‌ آگاهي‌ راديكال‌ در آورد. با اين‌ حال‌ او اين‌ تقابل‌ - بين‌ سنت‌ و حال‌ را - يك‌ تقابل‌ انتزاعي‌ مي‌داند. از اين‌ زمان‌ به‌ بعد است‌ - اواسط‌ قرن‌ نوزدهم‌ - كه‌ «نويي» غلبه‌ مي‌كند و خود در اثر تازگي‌ و بداعت‌ سبك‌ بعدي‌ منسوخ‌ خواهد شد. به‌ عقيده‌ي‌ هابرماس‌ كلاسيك‌ تاريخي‌ مرجعيت‌ خود را از دست‌ داده‌ است، اما هر اثر مدرن‌ اگر در زمان‌ خود به‌ گونه‌يي‌ معتبر و اصيل‌ مدرن‌ شمرده‌ شود خود در مقام‌ مرجعيت‌ جاي‌ خواهد گرفت‌ و مي‌تواند اقتدار يك‌ مرجع‌ كلاسيك‌ را در قبال‌ آيندگان‌ كسب‌ كند. در نتيحه‌ مي‌توان‌ سخن‌ از مدرنيته‌ي‌ كلاسيك‌ به‌ ميان‌ آورد.



هابرماس‌ سپس‌ از شاخصه‌هاي‌ مدرنيته‌ي‌ زيباشناختي‌ سخن‌ به‌ ميان‌ مي‌آورد و «آگاهي‌ متحول‌ از زمان» را يكي‌ از اين‌ شاخصه‌ها ذكر مي‌كند. براي‌ مثال‌ به‌ جنبش‌ سوررئاليسم‌ و دادائيسم‌ اشاره‌ مي‌كند. سوررئاليسم‌ به‌ عنوان‌ جنبشي‌ كه‌ به‌ عناصر و موضوعات‌ عجيب‌ و غريب، نامانوس، توهمي، خيالي، ناسازگار و غيرعقلاني‌ عشق‌ مي‌ورزد و به‌ گفته‌ي‌ برتون‌ - سردمدار اين‌ جنبش‌ - در پي‌ «برطرف‌ ساختن‌ شرايط‌ و اوضاع‌ تناقض‌آميز رويا و واقعيت‌ پيشين‌ و تبديل‌ آنها به‌ واقعيتي‌ مطلق‌ يا واقعيتي‌ برين‌ و ابرواقعيت» است‌ و دادائيسم‌ جنبشي‌ كه‌ بر عناصر غيرمنطقي، بيهوده، بي‌ربط‌ و پوچ‌ تاكيد مي‌كند و درباره‌ي‌ اهميت‌ شانس‌ و تصادف‌ در خلق‌ آثار هنري‌ به‌ اغراق‌ دچار مي‌شود و در زيرپا گذاشتن‌ قواعد عمومي‌ راه‌ افراط‌ در پيش‌ مي‌گيرد. آوانگارد محسوب‌ مي‌شوند.

جرياني‌ كه‌ به‌ قلمروهاي‌ ناشناخته‌ حمله‌ مي‌برد و خود را در معرض‌ خطرات‌ ناگهاني‌ و پيش‌ بيني‌ نشده‌ قرار مي‌دهد تا خرد و نابود كند و به‌ فتح‌ آينده‌يي‌ اشغال‌ نشده‌ نايل‌ آيد. اما هابرماس‌ اين‌ همه‌ را مي‌گويد تا به‌ اين‌ نكته‌ برسد كه‌ اين‌ همه‌ تلاش‌ در واقع‌ به‌ معناي‌ ستايش‌ و تمجيد از حال‌ و استعلاي‌ آن‌ است‌ و اگر براي‌ امور ناپايدار، گمراه‌كننده، زودگذر و نيز براي‌ نفس‌ ستايس‌ از پويايي‌ و تحرك‌ ارزش‌ و اعتبار قائليم‌ اين‌ ارزش‌ و اعتبار ريشه‌ در اشتياقي‌ براي‌ دست‌ يافتن‌ به‌ حال‌ نيالوده، سالم، معصوم‌ و پايدار دارد. هابرماس‌ در توصيف‌ بيشتر شاخصه‌هاي‌ آگاهي‌ زيباشناختي‌ مدرنيته‌ سخن‌ از نوعي‌ بازي‌ ديالكتيكي‌ بين‌ راز داري‌ و رسوايي‌ علني‌ به‌ ميان‌ مي‌آورد.


رازداري‌ سنت‌ و رسوايي‌ كه‌ مدرنيته‌ به‌ بار مي‌آورد. اين‌ رسوايي‌ حاصل‌ شورش‌ عليه‌ هنجارها و كاركردهاي‌ عادي‌ ساز سنت‌ است‌ و جالب‌ آنكه‌ مدرنيته‌ خود همواره‌ از نتايج‌ سوء و مبتذل‌ هتك‌ حرمتهايي‌ كه‌ مي‌كند مي‌گريزد. در عين‌ حال‌ فيلسوف‌ اين‌ ويژگي‌ را نيز براي‌ هنر آوانگارد بر مي‌شمارد كه‌ اگر گريزي‌ در كار است‌ گريز از هنجارگرايي‌ كاذب‌ در تاريخ‌ است‌ و گرنه‌ استفاده‌ از گذشته‌ به‌ شيوه‌يي‌ متفاوت‌ مورد توجه‌ هنر آوانگارد است‌ و دوري‌ گزيني‌ از تاريخ‌ خنثي‌ و بدون‌ اثري‌ است‌ كه‌ در موزه‌هاي‌ تاريخيگري‌ محبوس‌ مانده‌ است.


هابرماس‌ در ادامه‌ي‌ تعريف‌ و تبيين‌ خود از مدرنيته‌ به‌ عنوان‌ پروژه‌يي‌ ناتمام‌ و توصيف‌ «مدرن» به‌ سخن‌ بنيامين‌ استناد مي‌كند. والتر بنيامين‌ متفكر ماركسيست‌ و نظريه‌پرداز فرهنگي‌ و ادبي‌ نيمه‌ي‌ اول‌ قرن‌ بيستم‌ است.
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید