نتيجه هر شرابي مستي است . اما در هر شرابي نوعي از مستي نهفته است .
هر شرابي ساقي ي دارد ، و شراب محبت هم ساقي ي . ساقي شراب محبت حضرت رب الارباب است ، در شرب چنين شرابي اختيار در کف آدمي نيست ، او را مي نوشانند ، لذت مي دهند ، مست مي کنند .
وناولها ، حکايت کسي است که شراب را به خاطر خود شراب نمي خواهد ، شراب را از آن جهت که ساقي آن معشوق زيباي اوست مطالبه مي کند ، حکايت کسي است که فهميده است مستي حقيقي حاصل نمي شود مگر اينکه ساقي مهوش او جام باده را بگرداند و با دستان خويش به کام عاشقان درمانده و پريشان از تاثير جذبه هاي قدوسي ، صهباي بيخودي بريزد ....
وناولها يعني ما را بچشان ، مستمان کن ، از خودي خويش بيخودمان کن ، ما بي تو نتوانيم بنوشيم ، ما را بنوشان ، دستي که جام نتوان گيرد ، زباني که چشيدن در ياد ندارد و روحي که بالا آمدن بي اذن نداند ، مگر با مدد تو الا يا ايها الساقي بنوشان و مستمان کن ، ادر کاسا ، بگردان جام تا تو دست افشان بينيمان و خراب .....
وناولها تنها در خواست شراب نيست ، درخواست چشيدن شراب هم هست ، در خواست گرداندن شراب هم هست ، درخواست مستي ، شور ، شعف و ..........
گاهي عاشق جام مي گيرد و معشوق در آن شراب ميريزد و عاشق خود مي نوشد و در مستي آن سرمست مي شود .گاهي جام را هم، معشوق مي گيرد ،
پر از شراب مي کند و عاشق خود مي خورد و از مستي آن سرمست و گاهي جام به دست معشوق است ، شراب از دست معشوق است ، و مستي هم در دست معشوق ، در وناولها خبر از عاشق نيست هر جه هست معشوق است حتي عاشق .