شکرانه حج /شاخ بز را میگیرم و بدست صاحبش میدهم
رازي و گيلاني و قزويني با هم به حج رفتند. قزويني مفلس بود و رازي و گيلاني توانگر بودند.
رازي چون دست در حلقه کعبه زد گفت:
خدايا به شکرانه آن که مرا اينجا آوردي «بليان» و «بنفشه» را از مال خود آزاد کردم.
گيلاني چون حلقه بگرفت گفت:
بدين شکرانه « مبارک » .
«سنقر» را آزاد کردم.
قزويني چون حلقه بگرفت گفت:
خدايا تو ميداني که من نه بليان دارم و نه سنقر و نه بنفشه و نه مبارک، بدين شکرانه مادرمریم را از خود به سه طلاق آزاد کردم.
شاخ بز را میگیرم و بدست صاحبش میدهم
در بویراحمد یاغیان به گوسفند دزدی زیاد میپرداختند.
روزی پیش نماز در مورد عواقب بد گوسفند دزدی موعظه میکرد و آنها را از این عمل زشت برحذر میداشت.
یکی از لرها که کارش گوسفند دزدی بود از واعظ پرسید:
«خدا در روز قیامت از کجا میداند که کی بز مردم را دزدیده تا کیفر دهد؟»
واعظ گفت:
«همان بز و گوسفند به حکم خداوند حاضر میشوند و به زبان میآیند و کسی که آنها را دزدیده نشان میدهند.»
[فرنگ نامه امثال و حکم ایرانی، ص189]
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
ویرایش توسط behnam5555 : 02-06-2010 در ساعت 12:39 PM
|