نمایش پست تنها
  #5  
قدیمی 02-06-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض عاقبت بد



عاقبت بد


فضیل بن عیاض شاگردی جوان داشت که از همه شاگردانش داناتر بود.
روزی جوان بیمار شد و هر چه درمان کرد، سودی نبخشید و به حال مرگ افتاد.
فضیل، درهنگام احتضار بر بالین وی حاضر شد و برای راحت جان دادنش ، شروع به خواندن سوره " یس" کرد. اما ناگهان جوان محتضر چشمانش را گشود و گفت:

استاد! این سوره را نخوان !
فضیل، از خواندن قرآن باز ایستاد و به شاگرد خود تلقین کرد که بگو :
" لا !اله الا الله" شاگرد گفت: نمی گویم من از این کلمه بیزارم.
و در همان حال دیده از جهان فروبست.

فضیل از مشاهده این وضع بسیار پریشان و ناراحت شد. برخاست و به منزل خود رفت و تا مدتی از خانه بیرون نیامد.
شبی در عالم خواب دید که شاگرد جوانش را به سوی جهنم می برند.
از او پرسید:
تو از بهترین و دانشمندترین شاگردان من بودی، چه شد که خداوند معرفت را از تو باز گرفت و به عاقبت بد از دنیا رفتی؟
گفت:
به خاطر سه خصلت زشت اهل دوزخ شدم:

نخست آن که من، مردی سخن چین و نمام بودم و با سخنانم میان مردم اختلاف و دشمنی پدید میاوردم.

دوم آن که مردی حسود بودم.
هر صاحب نعمتی را می دیدم، آرزو می کردم که خدا آن نعمت را از او باز پس گیرد.

سوم آن که شراب می خوردم، زیرا مرضی داشتم که پزشک به من گفته بود باید هر سال یک جام شراب بنوشی و گرنه این بیماری در وجود تو باقی خواهد ماند. من نیز، به خوردن شراب ادامه دادم.

به این سه دلیل بود که بدعاقبت شدم و با آن وضع از دنیا رفتم.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید