
02-06-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
قناعت ملا /مچ گیری ملا
قناعت ملا
روزی آخوندی بر بالای منبر رفت و از خوبی بهشت و بدی جهنم برای مردم سخنرانی کرد.
در آخر صحبتهایش گفت:
چه کسی دوست دارد به بهشت برود؟
همه مردم به غیر از ملانصرالدین دستشان را بالا بردند!
ملای موعظه گر پرسید :
حالا چه کسی قصد دارد به جهنم برود؟
این دفعه هیچ کس دستش را بالا نبرد!
آخوند رو کرد به ملا نصرالدین و گفت:
«جناب ملا! تو نه دوست داری به بهشت بروی نه به جهنم، پس عاقبت می خواهی کجا باشی؟»
ملانصرالدین جواب داد:
«همین جا برای من بسیار خوب است. خدا را شکر از جا و مکانم راضی هستم.
مچ گیری ملا
روزی ملانصرالدین در فصل تابستان به مسجد رفت و پس ار نماز و استماع موعظه در گوشه ای از مسجد خوابید و کفشهای خود را روی هم گذاشته زیر سرنهاد.
همینکه به خواب رفت و سرش از روی کفشها رد شده و به روی حصیر افتاد و کفشها از زیر سرش خارج شدند.
دزد آمد و کفشها را برداشت و برد. وقتی ملا بیدار شد و کفشها را ندید دانست مطلب ازچه قرار است.
پس برای فریب دادن و به چنگ آوردن دزد تدبیری اندیشید و پیش خود خیال کرد که لباس هایم را ازتنم بیرون میآورم و آنرا تا نموده و زیر سر میگذارم و خود را به خواب میزنم و سرم را از روی لباسها پایین میاندازم دراین موقع دزد میآید و دست دراز میکند که لباسها را بیرد ومن مچ او را فورا میگیرم.
و همین کار را کرد اما از قضا درخواب عمیقی فرورفت!
وقتی ازخواب بیدار شد دید لباسهارا هم برده اند!
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|