
02-06-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
موش آهنخوار ..
موش آهن خوار
آورده اند كه بازرگاني بود اندك مايه ، مي خواست سفري كند ، صد من آهن داشت در خانه دوستي بر سبيل وديعت نهاد و برفت ،
چون باز آمد امين ، وديعت را بفروخته بود و بها خرج كرده ،
بازرگان روزي به طلب آهن به نزديك او رفت ،
مرد گفت :
آهن تو در بيغوله خانه بنهاده بودم و احتياط تمام بكرده ، آنجا سوراخ موش بود ، تا من واقف شدم تمام بخورده بود .
بازرگان جواب داد:
راست مي گويي موش آهن سخت دوست دارد .
و دل از آهن برداشت .
گفت :
امروز به خانه من مهمان باش .
گفت :
فردا باز آيم .
و چون به سر كوي رسيد ، پسري را از آن او ببرد و پنهان كرد ، چون بجستند و ندا در شهر دادند بازرگان
گفت : من بازي ديدم كه كودكي را در هوا مي برد .
امين فرياد برداشت كه:
دروغ و محال چرا مي گويي ؟ باز كودكي را چون برگيرد ؟
بازرگان بخنديد و گفت :
در شهري كه موش ، صد من آهن بتواند خورد ، بازي كودكي را به مقدار ده من برنتواند گرفت .
امين دانست كه حال چيست ؟
گفت : موش آهن نخورده است پسر باز ده و آهن بستان.
کلیله و دمنه؛
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|