نمایش پست تنها
  #476  
قدیمی 02-06-2010
روناک آواتار ها
روناک روناک آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 400
سپاسها: : 37

66 سپاس در 36 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من و تو میخندیم

بخود و


به جهان وبه همه مردم آن


به شکست خودمان - از خودمان -


به پلیدی زمان

به دروغین شدن سخت رمان

به جفای که کنون حاصل لیلی شود از مجنونش

به صفای که برند آدمیان از خونش

من و تو میخندیم
من و تو میخندیم

به عجب رنگ عوض کردن زاغ

به سیاه گشتن طاوس زمان

و به راه رفتن طاوسی کبک

من و تو میخندیم
من و تو میخندیم

به عجب خاک زدن های پلیدان

به چونان کور شدن های سعیدان

من و تو میخندیم
من و تو میخندیم

به وجود ناتوان خودمان

به عجب خنده پر گریه مان

به عجب کر شدن خلق ز این خنده ما

باید هم خنده کنیم
باید هم خنده کنیم

که کنون شعر من و تو
همه از خنده پر است

آنچنان خنده که از سنگ کشاند اشک و
آنچنان خنده که از گریه سیاه رو تر است

من و تو میخندیم
من و تو میخندیم

به عجب مردن مان - که تمام عمر است -
به عجب ساختگی بودن عشق و
به عجب گیر شدن در لجن مال جهان
به عجب زنده گی مرده مان

باید هم خنده کنیم !

آن زمانی که نباشد اشکی
آن زمانی که وجودت همه خشک است
آن زمانی که همه رود اسید است نه آب !
آن زمانی که دیگر ثانیه ئی تاب نباشد - گر که آبی نرسد -

خنده باید بکنیم
خنده باید بکنیم
__________________
از جور قد بلند و موی پستت
از سرکشی نرگس بی می مستت
ترسم به کلیسای رومم بینی
ناقوس به دستی و به دستی دستت...
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید