حرف ( ب )
به آهومی گوید بدو،به تازی میگه بگیر:
دو طرف را تحریک کرده و به جان هم می اندازد،نفاق افکنی میکند.
با این ریش میخواهی بروی تجریش:
مگر آدم عاجزی مثل تو میتواند کار صورت دهد.
با پنبه سر بریدن:
رام کردن و به راه آوردن کسی به زبان خوش ،باچرب زبانی و نرمی کار خود را پیش بردن.
باج به شغال نمی دهد:
به زور و قلدری کسی تسلیم نشدن،زیر بار زور نرفتن.
با خرس به جوال رفتن :
با شخص بی ادب و خشنی در افتادن،سر و کله زدن با آدم نا باب.
باد در بینی انداختن:
به خود مغرور بودنآرفتار متکبرانه داشتن.
با دمش گردو میشکند:
به علت موفقیت در کار خود شادمان است،از شدت خوشینمی فهمد چه کند،
از زور خوشی روی پا بند نیست.
بادمجان دور قاب چین:
آدم متملق وزبان باز.
بار به بارخانه گرانتر است:
تاجنس و کالای به بازار برده نشدهقیمتش معلوم نیست و به همین جهت در محل خود گرانتر میفروشند.
بار خود را بستن:
از کار صواب و یاراه نا صواب اموال وثروتی بهم زدن.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )