بامی از بام ما کوتاهتر ندیده:
از ما ضعیف تر ندیده که هر چه دلش میخواهد می کند وچنین رفتاری را دارد.
باید زجان گذشت وپناباد خرده کرد :
( پناباد = نیم ریال ) پول آنچنان به جانش بسته شده که حاضر نیست کمترین وجهی بپردازد.
باید گذاشت در کوزه آبش را خورد:
وعده سر خرمن است، حواله ایست بدون اعتبار و بی محل.
با یک کشمش گرمیش می شود و با یک غوره سردیش:
از کوچکترین حرف کسی می رنجد،با جزئی مطلبی ویا پیش آمدی بی طاقت می شود.
به بوی کباب آمدیم ، دیدیم خر داغ میکنند:
همانند: خیال کرده است علی آباد هم شهری است،در طلب سود، زیان کردن.
به بدهکار که رو بدهی طلبکار می شود:
از نجابت و گذشت آدم سوء استفاده می کند،رویش را زیاد می کند ،به طمع می افتد.
به پای خود به سلاخ خانه رفتن:
پذیرفتن خطر جانی،پذیرای خطری برای خود شدن،
همانند:با پای خود به طرف گور رفتن.
به پیسی افتادن:
به فلاکت و بد بختی افتادن،گرفتار مشکلات سخت شدن.
به تریج قبای کسی بر خوردن :
آزرده خاطر شدن از گفته کسی،از حرف کسی رنجیدن.
به جلز و ولز افتادن:
در حال اضطراب و جوش و جلا بودن ،به جزع و فزع افتادن.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )