نمایش پست تنها
  #50  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

Those who turn lead into gold
Will they ever our sight behold?
I hide my ills from false physicians
May my cure come from the invisible fold.
When beloved reveals a glimpse
Many tales by many are told.
Salvation is not in piety,
The deed for its own sake should unfold.
Be fair with my increasing love
Let not others mock me and scold.
Behind the veil, many schemes remain,
After unveiling, how will they be sold?
Heartwarming tales of lovers in this world
Warm even the hearts that may be ice cold.
Drinking the forbidden wine with sincerity
Surpass the moral rules we pretend to uphold.
The shirt that carried Joseph’s scent,
His brothers would gladly have sold.
Come, show yourself in the tavern
To the servants whom your passage extolled.
Keep jealous eyes away, because the good
For God’s sake, choose the good and bold.
Hafiz, sustained union cannot be cajoled;
Kings in the marketplace rarely strolled.






آنان کـه خاک را به نظر کیمیا کـنـند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کـنـند
دردم نهـفـتـه بـه ز طـبیبان مدعی
باشد کـه از خزانـه غیبم دوا کـنـند
مـعـشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد
هر کـس حـکایتی به تصور چرا کنـند
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن بـه که کار خود به عنایت رها کنـند
بی معرفت مباش که در من یزید عشـق
اهـل نـظر معامـلـه با آشـنا کنند
حالی درون پرده بسی فـتـنـه می‌رود
تا آن زمان که پرده برافتد چه‌ها کـنـند
گر سنـگ از این حدیث بنالد عجـب مدار
صاحـب دلان حکایت دل خوش ادا کنـند
می خور که صد گـناه ز اغیار در حـجاب
بـهـتر ز طاعـتی که به روی و ریا کنند
پیراهـنی کـه آید از او بوی یوسـفـم
ترسـم برادران غیورش قـبا کـنـند
بـگذر بـه کوی میکده تا زمره حـضور
اوقات خود ز بـهر تو صرف دعا کـنـند
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
خیر نـهان برای رضای خدا کـنـند
حافـظ دوام وصـل میسر نـمی‌شود
شاهان کـم التـفات به حال گدا کنـند
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید