نمایش پست تنها
  #6  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

Officers of King of the flowers the grass adorn
The meadows welcome O God, the newly born.
What a pleasant gathering was this royal feast
Each one is seated upon his own throne.
Let your Seal, seal the fate of the Royal Seal
With your name, Satan's hands are cut and torn.
This house is eternally the gateway through which
The winds of compassion are fragrantly blown.
Glory of the Mighty King, his mythic sword
Book of Kings, and its readers have all sworn.
Tamed the stallion of fate, put under saddle
Mighty Rider played polo, the ball is thrown.
In this land flowing waters became your sword
Planted seeds of Justice, and evil intent forlorn.
No wonder, with your goodness, if from now on
From deserts, upon the breeze musk is flown.
Hermits patiently await your good vision
Raise your hat, throw aside the mask you've worn.
Sought counsel of my mind, said, Hafiz, drink!
Listen to my trusted friend, pour me wine until the morn.
Gentle breeze bestow this feast with plentiful horn
The bearer, with a cup or two, those like me may scorn.






افـسر سلـطان گـل پیدا شد از طرف چمن
مـقدمـش یا رب مبارک باد بر سرو و سمـن
خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی
تا نـشیند هر کسی اکنون به جای خویشتـن
خاتـم جـم را بشارت ده به حسن خاتمـت
کاسـم اعـظـم کرد از او کوتاه دست اهرمن
تا ابد مـعـمور باد این خانـه کز خاک درش
هر نـفـس با بوی رحـمان می‌وزد باد یمـن
شوکـت پور پـشـنـگ و تیغ عالـمـگیر او
در همـه شهـنامـه‌ها شد داستان انجمـن
خـنـگ چوگانی چرخـت رام شد در زیر زین
شـهـسوارا چون بـه میدان آمدی گویی بزن
جویبار مـلـک را آب روان شمـشیر توسـت
تو درخـت عدل بنشان بیخ بدخواهان بـکـن
بـعد از این نشکفت اگر با نکهت خلق خوشـت
خیزد از صـحرای ایذج نافـه مشـک خـتـن
گوشـه گیران انتـظار جلوه خوش می‌کنـند
برشـکـن طرف کـلاه و برقـع از رخ برفکـن
مـشورت با عقل کردم گفت حافظ می بـنوش
ساقیا می ده بـه قول مستـشار مؤ‌تـمـن
ای صـبا بر ساقی بزم اتابـک عرضـه دار
تا از آن جام زرافشان جرعه‌ای بخشد بـه مـن
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید