نمایش پست تنها
  #10  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

For a long time, has left me with concerns
Embraces strangers, yet lovers he spurns.
Not even upon my state had a glance
In this way, praise of the wise ones he earns.
Better to keep his arm in his sleeve
Hearts of the gifted artists, his hand churns.
Neither rose nor nightingale are spared the pain of love
One rends its garment, other crying, yearns.
He who seeks obedience in colorful & patched robes
His graceful eye, upon the ignorant turns.
He is the apple of my eyes, light of my soul
When tired me approaches him, he returns.
Jewels of the Holy Grail come from an unworldly mine
Why then beg for the potters' clay to make these urns?
O heart, O wise Master, experienced in love
Why then seek love from apprentices & interns?
You must pay for this your last pot of gold
Why beg this thief that gold & silver returns?
Insanity & madness, admittedly are my sins
Lover is enslaved to love, for love burns.
Spend your days free from blame & concerns
Expect naught from temporal world, Hafiz learns.






روزگاریسـت کـه ما را نـگران می‌داری
مخـلـصان را نه به وضع دگران می‌داری
گوشـه چشـم رضایی به منت باز نشد
این چـنین عزت صاحب نـظران می‌داری
ساعد آن به که بپوشی تو چو از بهر نـگار
دسـت در خون دل پرهـنران می‌داری
نه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ
هـمـه را نعره زنان جامه دران می‌داری
ای کـه در دلق ملمع طلبی نقد حـضور
چشـم سری عجب از بی‌خبران می‌داری
چون تویی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ
سر چرا بر من دلخسـتـه گران می‌داری
گوهر جام جم از کان جـهانی دگر اسـت
تو تـمـنا ز گـل کوزه گران می‌داری
پدر تـجربـه ای دل تویی آخر ز چـه روی
طـمـع مـهر و وفا زین پسران می‌داری
کیسـه سیم و زرت پاک بـباید پرداخـت
این طمـع‌ها که تو از سیمـبران می‌داری
گر چـه رندی و خرابی گنه ماسـت ولی
عاشـقی گفت که تو بنده بر آن می‌داری
مـگذران روز سلامـت به ملامت حافـظ
چـه توقـع ز جـهان گذران می‌داری
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید