تنهائي و غم
خوشا به عشق و جنون اي خوشا به شيدائي
خوشا به عالم ديوانگي و رسوائي
بيا كه عشق و جنونم ترا كند مشهور
بيا كه شهره شهرت كنم به زيبائي
كسي ز حال من خسته دل خبر دارد
كه ديده است بلاي بلند بالائي
چرا چو ابر نگريم به حال اين دل ريش
كه خار غم به دلم رفته از دل آرائي
نه طاقتي كه بسازم به درد هجرانش
نه سازگار بود عشق با شكيبائي
تو يادگار زمان محبتي اي غم
رها نمي كنمت چون شب است و تنهائي
صداي ناله دل شرح حال من گويد
كه حال افسر بيدل بود تماشائي
..