پیراهنشان در یک آفتاب خشک میشود:
همه باهم برابر هستند ولی نسبت فامیلی با هم ندارند.
پیسی به سر کسی آوردن:
اقدام به عملی که آبروی کسی را ببرد،وسیله آبروریزی کسی را فراهم کردن.
پیش قاضی و معلق بازی:
در برابر دانا تر و واردتراز خود ابراز وجود کردن،
همانند: پیش لوطی و معلق زدن.
پیش کسی لنگ انداختن:
پذیرفتن ضعف خود در برابر استدلال و یا زور کسی.
به پیشواز گرگ رفتن:
دانسته و فهمیده خودرا به خطر انداختن، دست به کاری زدن که ایجاد دردسر کند.
پیغمبران را تکبری نیست:
اشخاص فرزانه و دانا بسیار افتاده وبا گذشت می باشند.
پیمانه چو پر شود چه شیرین و چه تلخ:
همانند: اجلش رسیده،پیمانه اش پر شده، لحظه مرگ فرا رسیده.
پی نخود سیاه فرستادن:
کسی را به بهانه ای از سر واکردن،دست به سر کردن.
پیه چیزی را به تن مالیدن:
خودرا برای تحمل هر سختی و مشقتی آماده کردن،حاضر شدن برای پذیرش هر پیش آمدی و مسئولیتی.
پارسال دوست ، امسال آشنا:
به شوخی به دوست یا آشنایی می گویند که مدتی دراز از او بی خبر بوده اند.
پل خر بگیری:
محل امتحان و آزمایش.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )