
02-09-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چراغ تو تا صبح خواهد سوخت /چراغ! چراغ! با تو میگویم دختر عمو جان تو گوش کن/ نرخ نمک
چراغ تو تا صبح خواهد سوخت
شخصی خری داشت لاغر و مجروح.
شبها تا صباح چراغ میسوخت.
عاقبت به تنگ آمده خر را به کسی فروخت و گفت:
«ای عزیز الحال چراغ تو تا صباح خواهد سوخت.»
[مجمع الامثال ، ص222]
چراغ! چراغ! با تو میگویم دختر عمو جان تو گوش کن
دختری محسود دختر عمّ خود واقع شده بود و شبها چراغ یا پیه سوز طلایی را که داشت مخاطب قرار میداد و شکایات خود را به او اظهار مینمود ولی مخاطب حقیقی دختر عمش بود نه چراغ.
[داستان نامه بهمنیاری ، ص176]
نرخ نمک
روزی انوشیروان از شکار برگشته بود و آماده میشد تا صید را کباب کند .
همه چیز مهیا بود بجز نمک. نوکری را به به قصد خریدن نمک به نزدیک ترین ده فرستاد اما قبل از رفتن به نوکر گفت:
حواست باشد که نمک را به قیمت بخری نه بیشتر و نه کمتر ؟
نوکر با تعجب پرسید چرا؟
انوشیروان گفت:
برای اینکه اولا نرخ نمک را بالا می برید بعد هم اینکه همیشه همه چیز از جمله ظلم از کم شروع شد و امروز به این وضع رسیده است.
[گلستان سعدی، حکایت نونزدهم]
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|