مرگ حاضر است
دیوید والش و جوآن لوریه با بهمن قبادی فیلمساز کرد ایرانی در جشنواره فیلم تورنتو درباره فيلم «نيوهمانگ» به صحبت نشستند.
***
«» دیوید والش: به نظرم میآید مرگ در همهجای این فیلم جدیدت حضور دارد.
بهمن قبادی: من هیچوقت در زمان حال زندگی نمیکنم. همیشه به 10 یا 20 سال آینده زندگیام فکر میکنم و همواره نگرانم. فقط وقتی فیلم میسازم ترس به سراغم نمیآید. من تا به حال در زندگی، مرگ را به اشکال متفاوتی تجربه کردهام. مرگ شخصی، مرگ در نتیجه وقایع سیاسی، خفقان و مرگ اعضای خانوادهام. مرگ در فرهنگ ما مفهومی جادویی دارد و حالا من قدرت فرهنگ خاورمیانه را حس میکنم. من هر روز با نگرانی منتظر مرگ هستم.
من فکر میکنم شاید هنرمندان ترس بیشتری از مرگ دارند و هنر برایشان وسیلهای برای ازکارانداختن زمان و رسیدن به جاودانگی است.
من هم موافقم و به عنوان یک فیلمساز مستقل میخواهم از دید دیگری به این موضوع نگاه کنم. من میخواهم با دیدی درست به فیلمهایم نگاه شود. وقتی به جشنوارههاي بزرگی مثل تورنتو، کن و يا جشنوارههاي دیگري میروم، مرگ سینمای مستقل را در این جشنوارهها میبینم و از این بابت نگرانم. بیشتر اوقات به این مسئله فکر میکنم و از خودم میپرسم چه باید کرد؟ در ضمن به تماشاگران نکات زیادی را گوشزد میکنم و سعی میکنم علاقه آنها را جلب کنم. اگر سینمای مستقل بمیرد، تماشاگران این سینما هم بهنوعی مرگ را تجربه خواهند کرد و من فکر میکنم که اگر این فیلم پخش صحیحی نداشته باشد از مرگ برایم بدتر خواهد بود. من با سینما زندگی میکنم، سینما را نفس میکشم، همه زندگی من سینماست. در حقیقت از زندگیام لذت نبردهام. حتی از فیلمساختن هم لذت نمیبرم. حالا فکر میکنم که من به فیلمسازی معتاد هستم. شاید برای همین است که از مرگ میترسم. شاید خودم را آزار میدهم...
«» با افزایش سیاستهای متجاوزانه امریکا، آیا وضعیت داخلی ایران در حال تغییر است؟ آیا با تهدید جنگ از سوی امریکا دولت ایران سانسور بیشتری را بر شما تحمیل میکند؟
مسلماً تمام مشکلات به هم مرتبطاند. همهچیز در حال تغییر است. در چنین وضعیتی فیلم من هم سه روز پیش توقیف شد. من اصلاً چنین انتظاری نداشتم. حالا مرا متهم کردهاند که یک کُرد جداییطلب هستم.
«» به خاطر صحنه برخورد پلیس ایران با شخصيتهاي نوازنده فيلمات؟
هم اين و هم خواندن زنان در فیلم. ولی بیشتر از همه به خاطر اینکه اسم کردستان روی يك نقشه در فیلم دیده میشود.
«» شخصیت زن فیلم خودش را پنهان میکند؛ به خاطر اینکه ظاهراً زنان اجازه خواندن در حضور مردان را ندارند.
نه، این اجازه را ندارند و فیلم من درباره همین موضوع است. من خودسانسوری کردم و صحنههای زیادی را که فکر میکردم به مذاق وزارت فرهنگ خوش نیاید حذف کردم. اما حالا که فیلمام توقیف شده پشیمانام. من در کشوری زندگی میکنم که ما اجازه نشاندادن هیچ سازی را در تلویزیون نداریم. من این فیلم را به مناسبت دویستوپنجاهمین سال تولد موتزارت ساختم. به خاطر ترس از سانسور حتی یک سوم از چیزهایی را که میخواستم نتوانستم در فیلم نشان دهم. حالا از خود میپرسم چرا اینکار را کردم؟ باید همهچیز را نشان میدادم.
صحنه زنان تبعیدی لحظه فوقالعادهای است. اشارهای به سقوط صدام حسین، به امریکاییها که به هر جنبندهای شلیک میکنند، و البته اشارهای هم به ارتش ترکیه وجود دارد. همه آنها بیرحم و نیروهایی سرکوبگر معرفی شدهاند و حضور دولت کُردی در شمال عراق هم در فیلم دیده میشود که به نظر من عروسکی در دستهای امریکاست. به خاطر وضعیت فعلی کردها نمیخواهم راجع به این موضوع صحبت کنم.
«» چه رابطهای بین هنر، موسیقی و یک وضعیت پیچیده سیاسی وجود دارد؟
همهچیز به هم مرتبط است. همه جنبههای زندگیمان؛ از زندگی روزمره تا سازهایی که به دست هنرمندان میرسد تا مسائلی که من در ذهن دارم. من تا به حال به این حد از رفتن به ایران وحشت نداشتهام. نمیدانم فردا چه اتفاقی خواهد افتاد. که آیا امریکا ایران را بمباران خواهد کرد یا نه؟ به جای فکرکردن به فیلم بعدیام من به فراهمکردن غذای کافی برای مادرم فکر میکنم. ما همه منتظر یک اتفاق هستیم. جنگ ایران و عراق هشت سال تمام ادامه داشت اما ما را بیشتر از 80 سال عقب انداخت. میتوان بهراحتی روزهای سختتری را پیشبینی کرد. من به این چیزها فکر میکنم و اینکه چهگونه میتوانم خانواده و دوستانم را از این وضعیت نجات دهم.
«» میدانید که امروز 5 سال از واقعه 11 سپتامبر میگذرد؟
آن روز بدترین روز زندگیام بود. وقتی این خبر را شنیدم در سنندج بودم. من منتظر بودم که امریکا ایران و عراق را همزمان بمباران کند. دو هفته تمام نگران بودم.
«» مشخصاً امریکا جنگ با عراق و افغانستان را آغاز کرده است، دو جنگ فاجعهبار. اما دقیقاً به خاطر فاجعهباربودن این جنگها، امریکا اکنون در حال برنامهریزی حمله جدیدی به ایران است. شما فکر میکنید اگر امریکا ایران را بمباران کند، چه خواهد شد؟
وحشتناک است. نمیتوانم به آن فکر کنم.
«» دلیل توقیف فیلم شما چیست و آیا راهی برای لغو این توقیف وجود دارد؟
ميگويند درباره جداییطلبی کردهاست. اما من اصرار دارم که فیلم جداییطلب نیست، من ایرانی هستم و حتی به اندازه سر انگشتی خواهان جدایی از سرزمین مادریام نیستم. اما حق مطرحکردن مشکلات موجود در جامعه را دارم. اگر قرار باشد من فقط حرفهایی را بزنم که دولت از من میخواهد، پس باید کارمند دولت باشم، نه یک فیلمساز. این حق من است که هر جا دلم میخواهد فیلمهایم را بسازم. دولت یک فیلمساز نیست. کار ما فیلمسازها این است که سؤالهای سخت را بپرسیم؛ سختترینشان را.
... و من فکر می کنم که همین نقطه قوت سینمای شماست که پیوسته سختترین و دردناکترین سؤالها را مطرح میکنید. جریان اصلی فیلم نه جداییخواهانه و نه ضد آن است. جریان اصلی فیلم احساس انسانیت و دشمنی با کنترل و سرکوب به هر شکلی است.
من نمیتوانم از کار دست بکشم. باید فیلم بعدیام را در تهران بسازم. حتی اگر آن را به شکل زیرزمینی و مخفیانه بسازم. چون از مرگ میترسم. همزمان 6 پروژه در سر دارم. میخواهم پیش از مرگم بيست فیلم در کارنامهام داشته باشم. از این به بعد به جای دو سال یکبار، هر سال در تورنتو خواهم بود. ما باید برای آزادی هنرمندان زن بجنگیم. این حقیقت زندگی ماست. این واقعیت است. این مسئله آزادی بیان است.
مصاحبهكننده: ديويد والش
26سپتامبر 2006
__________________
درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است
----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی
ویرایش توسط زکریا فتاحی : 02-09-2010 در ساعت 09:32 PM
|