تنبل مرو به سایه ،سایه خودش میایه
ازسستی و بی حالی کمتر کاری را حاضر است انجام دهد:
تنگ بودن قافیه :
به بن بست بر خوردن ،در جریان امری به تنگنا افتادن.
تنگه اش را نمی توان خورد کرد:
کسی حریف او نیست،از عهده اش نمی توانیم بر آییم.
تنها به قاضی رفته خوشحال بر میگردد:
در دعوا فقطحاکم شدن خود را می خواهد،
داوری یک طرفه را میخواهد.
تنها کسی که نمی داند خواجه حافظ شیرازی است:
از هر کسی که بپرسی این مطلب را شنیده است ومیداند.
تو آنور جوی من این ور جوی:
بهتر است هر کسی به راه خود برود،تورا به خیر و مارا به سلامت.
توبه قمار بازبی پولی است:
همانند:ترک عادت موجب مرض است.
توپ به مالی بستن :
زیان کاری و تلف کردن دارایی و مال کسی.
تو راضی من راضی ،گور پدر قاضی:
معامله ای بین خودمان سرگرفته چه نیازی به واسطه و غیر میباشد.
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی :
هرکسی باید به ارزش وجودی خود ودنیای خود آگاه باشد.
تو که لا لای بلدی چرا خوابت نمی برد:
اگر چاره جو و مصلحی چرا اول خودت راپاک و بی عیب نمی سازی.
تو مومیبنی و من پیچش مو تو ابرو من اشارتهای ابرو:
یکی به ظاهر توجه دارد دیگری به باطن،تو به ظاهر امر توجه داری ولی من به حقایق قضایا آگاهی دارم.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )