نمایش پست تنها
  #163  
قدیمی 02-10-2010
تاري تاري آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,296
سپاسها: : 0

33 سپاس در 31 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خدايا تو خود ميداني سكوتم براي چيست و چرا ديگر سخت ميخندم
تو خود ميداني قلبم را با مهربانيه تو پروريدم و هيچگاه جائي براي كينه دشمني و سياهي باقي نگذاشتم اما چگونه ببينم كه تكه هاي دلم پاره پاره ميگردند و چگونه د رمقابل اشكاني كه در لحظه هاي خلوتم بر گونه هايم به خاطر رنجهايم جاري ميشود سدي بسازم وقتي ميدانم دستانم انقدرقدرت ندارند كه به ريسمانت چنگ زنند و طلب كمك نمايند
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد ....

رويايم را ببين
خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش
با لبخند
نفسهايت را سپاس ميگويد
پس بر تو چه گذشته كه اينچنين
آرزوي مرگ ميكني ......





ببين فرصت نيست
فرصت براي بودن نيست
پس سعي كن
تا درخت را احساس كني
سبزه رابشنوي
و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي
تا روزي
شايد
درخت را تا مرز انار
تعقيب كني
(تاري)


پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید