پاوه در سال 1344
پاوه در سال 1344 / انتشارات اداره فرهنگ عامه
متن زیر از هوشنگ پورکریم می باشد که در ماهنامه فرهنگ و هنر ، شماره های 32 و 33 )خرداد و تیر 1344 ) صفحه 8 الی 12 منتشر شده است .
خلاصه:موقعيت طبيعي شهرپاوه، وجه تسميه آن، آثار تاريخي واقع درمحل: قلعههاي "دژ" و "پاسگه" ، آثاري از آتشكدههاي زرتشتي ـ وضع اجتماعي مردم، پيشة مردم شهر، مذهب مردم پاوه، مراسم مخصوص در اويش قادري ـ شرحي بربخشهاي پاوه و تيرهها و طايفههايي كه درآن بخشها زندگي ميكنند شامل بخشهاي "جوانرود"، "روانسر" ، "نوسود".
پاوه
شهر كوهستاني و كوچك «پاوه » در صد و چهل كيلومتري شمال باختري كرمانشاه قرار دارد. و اكنون ساختمان فرمانداري پاوه و ساختمان هاي ديگري كه براي زندگي كارمندان اداره هاي دولتي در آن ساخته شده بزرگترين ساختمان هاي پاوه است.
پاوهايها وجه تسميه «پاو» سردار يزدگرد سوم مي دانند و معتقدند كه دو قلعه «دژ» و «پاسگه» كه هنوز در پاوه ديده مي شود بازمانده برج و باروهاي آن سردار است. گويا در جايي نزديك پاوه كه اينك «جنگاه» ناميده مي شود مردم قديم پاوه با «سعد و قاص» جنگيدند.يكي ديگر از آثاري از آتشكده هاي زردشتي در آن ديده شده است.
ديگر اينكه مي گويند مزارعارف شهير «شمس تبريزي» در پاوه است ولي نشانه اي از آن ديده نمي شود.
آب شهر از چشمهاي است به نام «هولي» كه در بالاي شهر از دل كوه بيرون ميآيد. اين آب را با لولههايي به كوچهها و ميدانهاي شهر آوردهاند. كارخانهاي هم براي براي برق پاوه درست كردهاند و هر شب از غروب تا سپيده دم چراغهاي شهر روشن است و منظره خانههاي پاوه كه در دامنه كوه و بر دوش هم ساخته شده با پرتو چراغها قشنگتر مينمايد.
يك خانواده پاوهاي
اما هنوز از خيابان ها و سينما ها و مغازه هاي «لوكس فروشي» اثری نيست؛ مردم همچنان با پيچههاي دورسر و جامههاي كردي. پيشه مردم شهر، دكانداري، باغداري و گله داري است. دكانداراني در پاوه ديده مي شوند كه پي باغ و كشت چند ساعتي از روز دكان خود را مي بندند. كشت گندم و جو به سبب كوهستاني بودن سرزمين كم است. از اين روي گندم نيز مانند پارهاي محصولات ماشيني از واردات پاوه است. گردو، توت خشك، آلوچه و انار ميوه درختان پاوه و دهكدههاي پيرامون آن است. پاوهايها اين محصولات را در پاييز بر قاطرها و خرها بار مي كنند و هر هفت هشت نفر همچنين كارواني به سوي «ماهيدشت» و «روانسر» و جاهاي ديگر كه گندم خيز است به راه مي افتند تا ميوههاي خود را با گندم و جو مبادله كنند.
دامداران پاوه و دهكدههاي پيرامون آن در تابستان با گلههاي خود به كوهستانهاي اطراف مي روند و تا پاييز گله ها را در آنجا مي چرانند و خود نيز همانجا در «كپر» هايي زندگي مي كنند كه از چوب و شاخههاي درخت جنگلي بلوط مي سازند . اين دامداران در پاييز با علفهايي كه براي توشه گاو و گوسفندان از كوهستان چيدهاند به شهر و دهكده هاي خود باز مي گردند به اين منظور علف هاي چيده شده را درهمان كوهها خشك و خرمن مي كنند و با گاو و قاطرهاي بهم بسته مي كوبند و براي بكار بردن به ده در جوالهايي مي ريزند كه زنان آن ها را از موي بز پشم گوسفند بافتهاند. اين علفها را در زمستان با« شبدر»و برگهاي خزان زده درختان تريد مي كنند و به گوسفندان مي خورانند.
مردم شهر پاوه و بخش هاي آن مسلمان و سني مذهبند، بيشتر از دو فرقه «نقشبندي» و «قادري». سرپرستي خانقاه نقشبنديه در پاوه با «خليفه احمد حسامي» است. او مي گويد: «شيخ محمد نقشبند» موسس فرقه نقشبندي است كه در قرن پنجم هجري در «بخارا» و «سمرقند» مي زيست. از سخن هاي ديگر او اين كه پيرامون اين فرقه بايد در دل پي در پي به ذكر كلمه «الله» مشغول باشند كه آن را «ذكر جلاله» مي نامند. («شيخ عثمان سراج الدين» يكي از پيشوايان آنان دستور داده بود كه هر شبانه روز بيست و پنج هزار بار كلمه «الله» را در دل بگويند ). ديگر اين كه پيروان فرقه بايد در خانقاه كنار خليفه و دور هم جمع بشوند و ذكر مخصوصي را پانصد بار بخوانند و در پي آن دويست صلوات هم به نام «ختم» بفرستند.
اما «فرقه قادري» كه پيرامون آن را «درويش» مي نامند، در پاوه «پير»ي دارند به نام «شيخ نصر الدين » كه مرد هفتاد و چند ساله كم حرفي است وكاري به كار دنيا ندارد. هر شب جمعه در «تكيه» مي نشيند و در اويش گرد او مي آيند و مراسم مخصوصي را در برابرش برگزار مي كنند.
سبد بافي و پشم ريسي قسمتي از كارهاي روزانه روستانشينان پاوه است.
زني از دهكده هجيج كه با دوك پشم مي ريسد
«پير» در پاي ديوار سمت قبله روي به در اويش و پشت به قبله مي نشيند. گروهي از درويشان دست در دست و كمر يكديگر حلقه مي زنند و با هاي و هوي مي گردند. گروهي ديگر با آهنگهاي مخصوصي دف مي زنند و يا «الله» ، «يا علي» ، «يا حسين» گويان نغمه ها و شعر هايي مي خوانند. درويشان با موهاي ژوليده بلندي كه دارند با آهنگ دف سرها را به شدت تكان مي دهند و با اين تكان دادن و گرداندن سر موهاشان پريشان تر مي شود. يكي دو تن از درويشان در حال جذبه شور، سر و تن خود را سخت به ديوارها مي كوبند. در اين هنگام تمام درويشان در شور و هيجان زياد فرو مي روند. درويشي سيخ در شكم فرو مي كند و مي خروشد. ديگران مي نالند. دف زنان نواي دف را بلند تر مي كنند تا «حال» را شوري گرم تر بخشند. «پير» همچنان در پاي ديوار نشسته است، تسبيح مي گرداند و سر را به آرامي تكان مي دهد، با شوري دروني و هيجاني نهفته. در پايان كار، درويشان حركاتي مي كنند كه مانند رقص هاي جمعي كردان است، با آهنگهاي از مايه آهنگهاي رقص كردي. آنان ميگويند كه انگيزه ررفتارشان عشق به « مولا علي» است و با اين كه مذهب تسنن دارند، حضرت را « مولا» و فرزندانش را امام خود مي دانند و افتخار ميكنند كه پيشواي بزرگشان « عبدالقادر گيلاني» از سوي مادر به « امام حسين» و از سوي پدر به « امام حسن» ميرسد.
درويش قادري در شور و جذبه در تصویر زیر مربوط به نمايشي است كه در تكيه دهكده «ميرزا ميرانشاه» مريوان در برابر قطب بزرگ فرقه قادري «شيخ ـ عبد الكريم برزنجي» ترتيب يافته بود
اكنون ميپردازيم به بخش های پاوه و تيرهها و طايفه هائي كه در آن بخش ها زندگي ميكنند.
بخش جوانرود:
مركز اين بخش دهكده بزرگ « قلعه جوانرود» است كه در جنوب خاوري پاوه قرار دارد و از آنجا تا پاوه چهل پنجاه كيلومتر راه است. طايفههاي كه در آن سرزمين كوهستاني اين بخش و در دهكدههاي پراكنده آن زندگي ميكنند، به گويش« كردي جوانرودي» سخن مي گويند و از اين قرارند:
1-« ايناقي» ها كه اگر از خواسته هاي دنياي كمتر دارند به سخاوت بيشتر شهرهاند.از مردم اين طايفه گروهي هم در آن سوي مرز ( خاك عراق) زندگي مي كنند و از اين روي با هم رفت و آمد دارند.
دهكدههاي زمستاني ايناقي در بخش جوانرود به نام هاي «انجيرك» ، «دگاسياب»، «لاواران»، «مرخيل» و «ژاله» است. سرزمين سرد سيري آنان كه چند ماه بهار وتابستان را به آنجا مي روند در پيرامون دهكده هاي «سرياس» و «شمشير» پاوه است.
ايناقيها سه تيرهاند : «سليم بگي » و «ايل بگي» كه از باسليم بگي و ايل بگي هاي ساكن در عراق به بيش از هزار خانوار ميرسند. تيره سوم ايناقيها «عثمان بگي» نام دارد و سي چهل خانوارند.
2ـ «امامي». دهكده هاي زمستاني اماميها «كلاش»، «لاوران» و «ميرزان» است. اينها چند ماه گرم سال را به سرزميبن سردسير ميروند، در پيرامون دهكدههاي «سَرياسْ» و «مِيْ گُرَّه » پاوه و چراگاه گلهشان كوه «شاهُو» است.
اماميها بيش از هزار خانوارند و برخي از آنان در عراق زندگي مي كنند .
3ـ «منوچهري»، آباديهاي طايفه منوچهري نزديك «قلعه جوانرود» است. چند سال پيش، در كنار يكي از دهكدههاي تابستاني خود «سرياس» ده تازهاي ساختند كه اكنون «تازه آباد» ناميده مي شود و بر سر راه كرمانشاه ـ پاوه قرار دارد.
منوچهريها كمتر از سيصد خانوارند كه نيمي از آنها در «تازه آباد» و نيمي ديگر در دهكدههاي «گل باغي» و «ده سور» بخش جوان رود زندگي مي كنند و به كشاورزي و دامداري مي پردازند. از منوچهريها نيز گروهي در عراق به سر مي برند.
ييلاق منوچهريكوه «چالاو» است كه در چند ماه از بهار و تابستان گله هاي خود را در آن كوه مي چرانند. دستباف زنان منوچهري و زنان طايفههاي ديگر جوانرود «خُورْجْ» (خورجين)، «نمكدان» (مانند توبره) ، گليم و قالي است.
4ـ «بگ زاده رستم بگي» يا «سيد حسيني» ، اين طايفه از سالها پيش در جوانرود مي زيستند ك سرپرستي دهكدهها را به عهده داشتند و بزرگ يا «خان» جوانرود بودند و «وكيل» يا «بيگ زاده» خوانده مي شدند. اين طايفه خود را «سيد حسيني» هم مي نامند و معتقدند كه از نسل «پير خضر» هستند و مزار او را هم در قلعه «شاهو» مي دانند. بگ زادهها به سواري و شكار دل بستهاند و به تير اندازي شهرهاند.
بخش روانسر:
مركز اين بخش قصبه «روانسر» است كه در هفتاد و چند كيلومتري شمال باختري كرمانشاه و در جنوب خاوري پاوه بر سر راه شوسه كرمانشاه ـ پاوه قرار دارد. رودخانه «قَرَهْ سُو» كه سرچشمههاي آن در دامنه جنوبي كوه «شاهو» است از كنار اين قصبه مي گذرد و به كرمانشاه ميرسد.
بخش روانسر، نيمي كوهستاني و نيمي دشتي است و پنجاه آبادي بزرگ و كوچك دارد. در آن آبادي بزرگ و كوچك دارد. در آن آباديها بيش از ده هزار تن زندگي مي كنند كه كشاورزند و گلهدار و به گويش «كردي جوانرودي» سخن مي گويند و طايفههاشان از اين قرارند:
1ـ اردلان، از صد و پنجاه شصت سال پيش خانمهاي «اردلان» كه از «سنندج» به روانسر آمده بودند در دهكدههاي اين بخش ساكن شدند و زمين دار. از بزرگان آنان «حسين خان» و « عباس خان سردار رشيد» را بايد نام برد كه قدرت عشاري فراواني داشتند.
2ـ «هاشمي»، طايفه ديگري از مردم روانسر هاشميها هستند كه در «دولت آباد» و چند دهكده ديگر زندگي مي كنند و بيش از هشتاد خانوارند.
در روانسر چند خانوار هم به نام «نعليني» زندگي مي كنند كه سيدند و مي گويند جد بزرگشان نعلين دار «حضرت محمد» (ص) بوده است. برخي از مردم معتقدند كه هنوز يكي از نعلينهاي آن حضرت د رخاندان آنان نگهداري مي شود.
بخش باينگان:
بخش كوچك و كوهستاني باينگان در جنوب پاوه است. از مركز بخش (قصبه باينگان) تا پاوه دو سه فرسنگ بيشتر راه نيست. جمعيت اين بخش به ده هزار نفر ميرسد كه كمتر بهكشاورزي و بيشتر به گلهداري مي پردازند. با وجود اين مانند جوانروديها گرفتار كوچ نيستند. اينان نيز براي توشه زمستان گوسفندانشان از كوه و كمر علف مي چينند، خشك ميكنند، مي كوبند و به دهكده هاي خود مي آورند.
مردم اين بخش هم به گويش «كردي جوانرودي» سخن مي گويند. «زَرْدويي» و «ساتْياري» نام دو طايفهاي است كه در اين بخش زندگي مي كنند. زردوايها بيش از چهار صد خانوار وساتياريها دويست و پنجاه خانوارند.
دامداران ساتياري در زمستان گلههاي خود را به سرزمين گرمسيري پيرامون دهكده «انجيرك» كه نزديك مرز ايران ـ عراق است مي فرستد. گروهي از ساتياريها هم در آن سوي مرز به سر مي برند. دهكده آنان در بخش باينگان به نامشان «ساتياري» ناميده ميشود.
بخش نوسود - اورامان لهون :
بخش كوهستاني «نوسود» در شمال باختري پاوه و كنار مرز ايران و عراق است. رودخانه «سيروان» از بخش «رزاب» به درههاي اين بخش سرازير ميشود و از جنوب باختري به خاك عراق ميرود.
مركز اين بخش دهكده «نوسود» است كه با راه پر پيچ و خم نيمه شوسهاي به پاوه ميپيوندند. دهكده نوسود بيش از هزار تن جمعيت دارد كه با دامپروري، باغداري و اندكي هم باكشت غلات زندگي را ميگذرانند.
«نودشه» و «هَجيجْ» نام دو دهكده ديگر از بخش «اورامان لهون» است كه «نودشه» بزرگترين و «هجيج» جالب ترين دهكدههاي اين بخش به نظر مي آيد. مردم اين دو ده به گويش ديگري كه آن را «كردي هوارمي» (اورامي) مينامند سخن مي گويند.
هجيجيها زحمتكشترين مردم اين بخش ايران هستند . دهكده آنان در درهاي افتاده است كه از آن دره به هر سوي سر بگردانيم كوه مي بينيم، كوههايي از سنگ، كه نمي توان مشتي خاك براي كشاورزي در آن يافت. از اين روي مردم هجيج هرگز كشاورزي نكردهاند. نيمي از هجيجيها گيوه مي سازند و نيمي ديگر «چوخه رانك» (چوخه = قبا، رانك = شلوار) مي بافند. هجيجيهايي هم براي خرده فروشي، سقز، سوزن و سنجاق، گيوه و قاشق چوبي بركول و گُرده ميگذارند و به دهكدههاي دور و نزديك مي روند و دوره مي گردند و خود اين كار را «گُرْدهْ كَشي» مينامند. آنان فروختنيهاي خود را با گندم، موي بز، پشم گوسفند، يا با كهنه پارچه هايي براي تخت گيوه سازي به كار مي خورد عوض مي كنند اين گرده كشان گاهي چند ماه از ده خود دور ميمانند و هنگامي كه باز ميگردند پشتهاي سنگين از موي و پشم و گندم و كهنه پارچه با خود به هجيج ميآورند .
هجيجي ها با همين دوره گردي، گرده كشي، گيوه سازي و چوخه بافي زندگي خود را مي گذرانند. آنان توانستهاند با اين كارها براي دهكده خود مسجد، گرمابه حوض عمومي و مدرسه بسازند و به رودخانه بزرگ «سيروان» پل ببندند.
گوشهاي از دهكده «داريان» يكي از دهكدههاي پاوه
جاجیم بافی
__________________
درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است
----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی
ویرایش توسط دانه کولانه : 02-11-2010 در ساعت 08:20 PM
|