موضوع: صادق هدايت
نمایش پست تنها
  #5  
قدیمی 02-12-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مرده خورها

بي‌بي خانم: خوشا به سعادتش، خانم، تابوت او صاف مي‌رفته؟
منيژه: خوب بگوييد ببينم مرده رابه خاک سپرديد؟ کارتان تمام شد؟
آشيخ: خانم ببخشيد اگر قضيه مولمه رابه شما يادآوري مي‌کنم، ولي پنج تومان ازمخارج کم آمده، صورت حسابش حاضر است. مزد گورکن به زمين مانده.
منيژه: حالا مرده راسر قبر آقا به امان خدا گذاشتيد؟
آشيخ: نه گورکن آنجاست.
بي‌بي خانم: پدر بي‌کسي بسوزد!

منيژه: منِ بيچاره ازکجا پول آورده‌ام؟ اگر سراغ کرده‌ايد که مشدي صد دينار پول داشته دروغ است، اين جلي زير پايم افتاده مال توله تفليسي‌هاي نرگس است، مگر نشنيدي: که زن جوان ومرد پير- سبد بيار جوجه بگير، پناه برخدا توي ان اطاق يک جوال خالي کرده! چرا نمي‌رويد ازاو بگيريد؟ من که گنج قارون زير سرم نيست، من يک زن لچک به سر از همه جا بي خبر آه ندارم که با ناله سودا بکنم، ازکجا آورده‌ام، پاي کي حساب مي‌شود؟ جلد باشيد ها، يک قبض بنويسيد تا بعد يک نفر پيدا شود رسيدگي بکند.


آشيخ: خدا سايه اتان راازسر ما کم نکند، البته خدمات من راهم درنظر داريد، چشم چشم همين الان.
چمباتمه نشسته روي يک تکه کاغذ چيزي نوشته مي‌دهد به دست منيژه، او هم دست کرده از کيسه‌اي که به گردنش آويخته چند اسکناس بيرون مي‌آورد شمرده مي‌دهد به‌اشيخ و قبض و رسيد رادر کيسه مي‌گذارد.
منيژه باز شروع مي‌کند به زنجموره: من بيوه زن با خون جگرصد دينار اندوخته بودم، اين هم مال زيارت بود، کي ديگر به من پس مي‌دهد؟ ختم را کي ورگذار مي‌کند؟ مخارج شب هفت راکي مي‌دهد؟
آشيخ: دستتان درد نکند، خانم تا مراداريد ازچه مي‌ترسيد؟ همه‌اش به گردن خودم، مشدي آن‌قدر ها به گردن من حق دارد. بنده رافراموش نکنيد.(ازدربيرون مي‌رود)
بي‌بي خانم: شب مرگ کسي درخانه‌اش نمي‌خوابد! خوشا به سعادتش که مرده‌اش به زمين نماند!
منيژه: کاشکي مراهم برده بود، اين زندگي شد؟ فکرش رابکنيد تا حالا پنجاه تومان خرج کرده‌ام، همه‌اش راازجيب خودم دادم. ازفردا من چه‌طور مي‌توانم توي اين خانه بانرگس به جوال بروم؟ نمي‌دانيد چه آفتي است!( نگاه مي‌کند) واه پناه برخدا؟ مويش راآتش زدند، کم بود جن وپري يکي هم از دريچه بپري! ننۀ تابوتش راهم با خودش آورده!( ناله مي‌کند) . درباز شد و نرگس و مادرش وارد مي‌شوند.

مادر نرگس: سلام، چه بوي نفتي مي‌آيد! مگر شما شما آدم نيستيد توي اين اطاق نشسته‌ايد؟
نرگس مي‌رود فتيله چراغ را پايين مي‌کشد، بي‌بي خانم نيمه‌خيز جلو مادر نرگس بلند شده مي‌نشيند. نرگس سرش را پايين انداخته گريه مي‌کند، مادرش چاق (است) وموهاي خاکستري دارد.

( به دخترش): ننه اين‌جور گريه نکن! خدا راخوش نمي‌آيد، توي اين خانه تو وبچه‌هايت بي‌کس هستيد، همه خاله‌اند وخواهرزاده شما بيجيد و حرامزاده! آخر تو يک صورت ظاهر هم مي‌خواهي. اگر بنا بود کسي بيوه‌زن نشود قربانش بروم ام‌البني بيوه زن نمي‌شد. چهار طرف خود رابپا، نگذار آل‌وآشغال‌ها را زيروروبکنند.


نرگس گريه‌کنان ازدر بيرون مي‌رود.
مادر نرگس: مي‌دانيد چه است؟ من ازاين بيدها نيستم که ازاين بادها بلرزم. خوب، مرگ يک‌بار شيون هم يک‌بار. حالا که آن خدا بيامرز رفت، اما من آمده ام تکليف دخترم رامعين بکنم. ازفردا دخترم با سه تا بچه قدونيم‌قد روي دستش بايد زندگي بکند. من مي‌خواستم همين امشب در وپيکر رابدهيد مهروموم بکنند، اگرچه خدا دهن باز رابي‌روزي نمي‌گذارد، اما تا اين بچه‌هاي صغير از آب و گل دربيايند دم شتر به زمين مي‌رسد. بايد هرچه زودتر وکيل وصي را معين بکنند.


منيژه: مگر همۀ کارها من بايد بکنم؟ مگر من گفته‌ام نبايد مهر وموم بشود؟ بد کردم جمع وجور کردم؟ کور ازخدا چه مي‌خواهد: دو چشم بينا. خودتان برويد آخوند وملا بياوريد مهرو موم کند.
دراين موقع نرگس وارد شده يک فنجان چايي روبه‌روي مادرش مي‌گذارد ولوچه‌اش را آيزان مي‌کند.
حالا خيلي دير است خوب بود زودتر به اين خيال مي‌افتاديد......





...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از ساقي به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید