منيژه: چشمش کور ميشد ميخواست سر زنش هوو نياورد. همانطوري که مرد حاضر نيست که بگويند بالاي چشم زنت ابرو است زن هم وقتي ديد شوهرش سر او زن ميآورد، با او بيمحبت ميشود. آن گور به گور شده تا زنده بود سوهان روحم بود، بعد هم که رفت تو راجلو چشمم گذاشت.
نرگس: تو ازبيقابليتي خودت بود، زني هم که خانهداري و شوهرداري بلد نيست، بايد پية هوو را به تنش بمالد. حالا گذشتهها گذشته، اما مال صغير نبايد زير پا بشود، درستش باشد اين النگوها که به دست کردهاي مال صغير است تا امروز صبح يکي از آنها بيشتر مال خودت نبود. دوتا ي ديگرش را ازکجا آوردي؟
منيژه: حالا ميان دعوا نرخ مشخص ميکند! من بيستوپنج سال خانۀ اين مرد استخوان خرد کردم - لب بود که دندان آمد. زنيکۀ ديروزه چيز خودم را به خودم نميتواند ببيند. حالا هرچه ازدهانم بيرون بيايد به آن گور به گور ...
بيبي خانم: خانم صلوات بفرستيد. زبانتان راگاز بگيريد. اين به جاي حمد و سوره است؟ روح او الان همۀ حرفهاي شماراميشنود. به قول شما سه ساعت نيست که او مرده. فکر بچههايش رابکنيد.
منيژه: زنگولههاي پاي تابوت؟
مادر نرگس فرياد ميزند: خاک به گورم، مرده راببين!(غش ميکند).
بيبي خانم جيغ ميکشد: واي ننه پشت شيشه رانگاه بکن مشدي مشدي آمده ( زبانش بند ميآيد).
زنها يکمرتبه با هم فرياد ميکشند، درباز ميشود. مشدي با کفن سفيد خاکآلوده، صورت رنگ پريده، موهاي ژوليده وارد ميشود وبه درتکيه داده دردرگاه مي ايستد.
منيژه دستپاچه کيسه را از گردن خودش درميآورد. با دسته کليد و النگوها جلو مشدي پرت ميکند: نه، نه، نزديک من نيا؟ بردار و برو، مرده، مرده...دسته کليد رابردار، صدتوماني که ازصندوقت برداشتم توي کيسه است. با يک قبض پنج توماني، بردار و برو، به من رحم بکن، برو، برو ( بلند ميشودخودش راپشت بيبي خانم پنهان ميکند).
نرگس ازگوشه چارقدش چيزي درآورده مياندازد جلواو: اين هم دندانهاي عاريه ات با پنج توماني که ازآشيخعلي گرفتم. برداربرو، زود باش، برو.( بادستهايش صورت خودش راپنهان ميکند وميافتد در دامن مادرش).
منيژه: همان دندانهايي که پنجاه تومان براي مشدي تمام شد!...
مشدي رجب مات با لبخند: نه نترسيد....من نمرده ام، سکته ناقص بود، درقبر به هوش آمدم!
منيژه: نه نه ، تو مرده اي برو. دست ازجانمان بردار،مراکه دوست نداشتي، زن عزيزت آنجاست. (اشاره به نرگس ميکند).
مشدي رجب: نه من نمردهام. هنوز خاک نريخته بودند...که به هوش آمدم..گورکن غش کرد، بلند شدم....دويدم! خودم رارسانيدم به خانه يوزباشي....عباي او را گرفتم با درشکه مرا به خانه آورد. خودش هم درحياط است.
منيژه: اينهم....اينهم ماشاالله از کار کردن آشيخعلي! سه ساعت مرده رابه زمين گذاشت! قليان...يکي به من قليان برساند...او زنده به گور...زنده به گور...
تهران 12 آبان ماه 1309
نقل از کتاب عشقومرگ در آثار صادق هدايت
انتخاب و مقدمه: محمد بهارلو