نمایش پست تنها
  #55  
قدیمی 02-14-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض آخر ماشالا من مَردم /آخرش معلوم شد توی سبد یارو چی بوده؟



زن و مردی به رودخانه رسیدند، زن هرچه کرد، مرد راضی نشد زن را کول بگیرد. لاجرم زن، مرد را کول گرفت و خود را به آب زد.
وسط رودخانه، زن که خسته و دستش شُل شده بود، مرد را جا به جا کرد تا دستانش را محکم کند، پس به مرد گفت: «تو چقدر سنگینی!؟»
مرد در جواب گفت: «آخه ماشالا من مَردم!»


[واژه نامه همدانی، ص167]




یا "بالاخره معلوم شد توی دامن یارو چی بوده؟"

دو هالو در راه به هم برخوردند. اولی به دومی گفت: «اگر توانستی بگویی در این سبد چیست یک تخم مرغ و اگر گفتی چندتاست، هر هشت تا مال تو!»
دومی پس از قدری معطلی گفت: «این جوری که سخت است، دست کن یک نشانی بده که کمی آسانتر بشود.» گفت: «چیز سفیدی است که وسطش زرد است»
گفت: «فهمیدم. وسط ترب را خالی کرده ای زردک تپانده ای!»
این قصه را در مجلسی گفتند و حاضران ساعتی خندیدند. پس از آن که خنده ها آرام شد، یکی به تعجب از گوشه ای درآمد که: «آخرش معلوم شد یارو توی سبد چه داشته؟»

[کتاب کوچه ، ج1، ص310]



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید