نمایش پست تنها
  #10  
قدیمی 02-16-2010
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

بالاخره بعد از اون همه انتظار دیدمش ، شاید بهترین لحظه زندگیم بود، شاید نه حتما
قبل از اون هر شب خوابشو میدیدم ، هر دفعه با یه شکل و تصویر جدید
حتی تو بیداری هم مجسمش میکردم
بالاخره انتظار پایان گرفت و دیدمش خیلی لحظه زیبایی بود
چهره ش اصلا شبیه اون چیزهایی که تو خواب و بیداری دیده بودم نبود خیلی متفاوت بود
دور از انتظار ولی هر چی بود شیرین بود خیلی دوست داشتنی
وقتی دکترم به پرستار گفت بگیرش بالا مادرش خوب ببینش چشمهای درشت و سیاهشو که دیدم، از خوشحالی نتونستم جلوی اشکامو بگیرم
آره دخترم به دنیا اومده بود و منو به دلیل فشار خون پایین موقع عمل بیهوش نکرده بودن
ولی با اون همه استرس که در موقع عمل داشتم و دائم صلوات میدادم بعد از دیدن دخترم
همه چی رو فراموش کردم و به خودم میگفتم دیگه این لحظه زیبا هیچوقت برام تکرار نمیشه
اما خداوند یکبار دیگه این لحظه رو توی زندگی من رقم زد و یه بار دیگه دقیقا این شرایط
برام تکرار شد موقع تولد پویان آره بازم با شرایط خاصی که داشتم موقع عمل شاهد همه چی بودم و صدای پزشکم و متخصص بیهوشی و دستیار جراح رو می شنیدم
امیدوارم همه مون قدر لحظات شیرین زندگیمونو بدونیم و اولین دیدار عزیزانمون همیشه یادمون باشه که قدرشونو بدونیم
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید