نمایش پست تنها
  #28  
قدیمی 02-17-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

زيور از بالاي چشم به او نگاه مي‌كرد. خسته و كوفته بود. اما با ناز و ذوق و لبخند گفت:
«يه پسر كاكل زري شكل شكل خودت. هموجور با چششاي فنجوني و ابرو پيوس.» تو صورت كهزاد خيره شده بود و از بالا به او نگاه مي‌كرد و مي‌خنديد. قوس باريكي از بالاي مردمك‌هاي چشمش زير پلك‌هاي بالايي‌ش پنهان بود.


كهزاد ديگر آرزويي به جهان نداشت. هيچ چيز نمي‌خواست. چشم‌ها و بيني‌ش مي‌سوخت. زير بناگوشش سوزن سوزني مي‌شد. مي‌خواست بخندد، مي خواست بگريد. از هم باز شده بود. سبك شده بود. سرانجام نيشش وا شد و خنده‌ي شل و ول لوسي تو صورتش دويد. گويي فورا به يادش آمد كه چه بايد بكند.

چمدان را چسبيد و درش را باز كرد و از توش يك بقچه قلمكار درآورد. لاي بقچه را پس زد. روي همه چيزهاي توي چمدان يك غليزبند چيت گل گلي بود. كهزاد آنرا گرفت تو دست‌هاي گنده‌اش و تاش را باز كرد. آنوقت با هر دو دست گرفتش جلو صورت خودش و تكان تكانش داد.

از بالاي غليزبند چشمانش مانند مهره‌هاي شيشه‌اي تو صورتش برق مي‌زد، باز همان خنده‌ي شل و ول لوس توش گير كرده بود.
زيور سرش را رو بالش يله كرد و به غليزبند نگاه كرد. چهره‌ي بيم خورده‌اي داشت. تلخ و دردناك بود. پوست صورتش مانند پوست دمبك كش آمده بود. زير چشمانش مي‌پريد.

درد آشكاري زير پوست صورتش دويده بود. اما باز هم چشم‌براه درد تازه‌اي بود. چهره‌ي بچه‌اي را داشت كه مي‌خواستند بهش آمپول بزنند و سوزنش را جلوش مي‌جوشاندند و قيافه‌اش پيشواز درد رفته بود. اما از ديدن غليزبند خنديد. خيلي دوق كرد. از زير غليبند چانه و دهن او را اريب و شكسته مي‌ديد. اما همين قيافه‌ي اريب و شكسته براي او خود كهزاد بود.

كهزاد غليزبند را گذاشت كنار و باز از تو بقچه يك پيراهن بچه‌ي اطلس ليمويي رنگ پريده‌اي در آورد و با دو دست آستين‌هايش را گرفت و به زيور نشانش داد. تو هوا تكانش مي‌داد. بعد يك كلاه مخمل بنفش زمخت از لاي بقچه درآورد و به او نشان داد. دوره‌ كلاه گلابتون‌دوزي شده بود.

زيور ابروهايش را بالا برد و خودش را لوس كرد و گفت:


«تو هيچ تو فكر من نيسي. ايقده دير اومدي كه چه؟ شيراز پيش زناي شيرازي بودي؟ حقا كه كفتر چاهي آخرش جاش تو چاهه.»
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید