نمایش پست تنها
  #3  
قدیمی 02-17-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض خانه ما/خان، ما از درون گرم شدیم/خاک بر سرم، کدبانو بود، مادر مادرم


خانه ما


جنازه ای را به راهی میبردند. درویشی با پسرش برسر راه ایستاده بودند، پسر از پدر پرسید که: «بابا در این جا چیست؟»
گفت: «آدمی.» پرسید: «کجایش می برند؟» گفت: «به جایی که نه خوردنی باشد و نه پوشیدنی، نه نان و نه آب و نه هیزم، نه آتش، نه زر و نه سیم، نه بوریا نه گلیم.» گفت: «بابا! مگر به خانه ما می برندش؟»

خان، ما از درون گرم شدیم


یکی از اعیان تبریز به نایب شفیع که از فرّاشان دولتی و مردی شوخ و بذله گو بود، ده تومان میدهد و میگوید: «هوا سرد است این را بگیر و سرداری ماهوت بخر و به سلامتی من بپوش.» نایب شفیع تشکر میکند ولی وجه دریافتی را بجای خرید لباس با رفقای هم پیاله اش خرج میکند. پس از چند روز که چشم اعیان به نایب شفیع میافتد، میگوید: «نایب بازهم که لختی، پس ده تومان را چه کردی؟» نایب شفیع جواب میدهد: «خان، ما از درون گرم شدیم!»

[امثال و حکم در زبان محلی آذربایجان ، ص151]


خاک بر سرم، کدبانو بود، مادر مادرم




دو نفر پیله ور به صحرا رفته بودند. نزدیک ظهر به یک سیاه چادر ایلیاتی رسیدند. زن ایلیاتی بلند شد تا برای ناهار میهمانان تازه رسیده شیر برنج بپزد. مقداری برنج در کماجدان ریخت و بعد از جوشیدن برنج مقداری شیر هم روی آن ریخت و با کفگیر شروع کرد به هم زدن. در همین موقع سگ گله جلو آمد. او که میخواست نفس سگ به آش نرسد با کفگیری که در دست داشت توی سر سگ زد و بعد با همان کفگیر مشغول هم زدن شیر برنج شد. یکی از میهمانان به کنایه به رفیقش گفت: «این زن عجب کدبانوی خوبی است.» زن که فکر کرد از آشپزی او دارند تعریف میکنند با رضایت خاطر گفت: «خاک به سرم، کدبانو بود، مادر مادرم!»

[تمثیل و مثل ، ج1، ص137



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید