
02-17-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ذکرِ شَولَم شَولَم گرفته/راه به این نزدیکی،
ذکرِ شَولَم شَولَم گرفته
دزدی شبی با یاران خود به دزدی رفت.
خداوند خانه به حسِ حرکت ایشان بیدار شد و شناخت که بر بام دزدانند، قوم را آهسته بیدار کرد و حال معلوم گردانید آنگه فرمود که من خود را در خواب سازم و تو چنانکه ایشان آواز تو را میشنوند با من در سخن گفتن آی و پس از من بپرس با الحاح هرچه تمام تر آنکه این چندین مال از کجا بدست آوردی، زن فرمان برداری نمود و بر ترتیب پرسیدن گرفت.
مرد گفت: «از این سوال درگذر که اگر راستی حال با تو بگویم کسی بشنود و مردمان را پدید آید.»
زن مراجعت کرد و اِلحال در میان آورد. گفت: «این مال من از دزدی جمع شده است که در آن کار استاد بودم و افسونی دانشتم که شبهای مُقمِر، پیش دیوارهای توانگران بایستادم و هفت بار گفتمی: «شَولَم، شَولَم» و دست در روشنایی مهتاب زدمی و به یک حرکت به بام رسیدمی و بر سر روزن بایستادمی و هفت بار دیگر بگفتمی «شولم، شولم» و از ماهتاب به خانه درشدمی و هفت بار دیگر بگفتمی «شولم» همه نقود خانه پیش من ظاهر گشتی، به قدر طاقت برداشتمی و هفت بار دیگر بگفتمی «شولم» و بر مهتاب از روزن خانه برآمدمی.
به برکت این افسون نه کسی مرا بتوانستی دید و نه در من بدگمانی صورت بستی، به تدریج این نعمت که میبینی بدست آمد.» اما زنهار تا این لفظ را بر کسی نیاموزی که از آن خللها زاید. دزدان بشنودند و در آموختن افسون شادیها نمودند و ساعتی توقف کردند، چون ظن افتاد که اهل خانه در خواب شدند، مُقدّم دزدان هفت بار بگفت: «شولم، شولم» و پای در دوزن کرد.
همان بود و سرنگون فرو افتاد. خداوند خانه چوب دسنی برداشت و شانه هایش بکوفت و گفت: «همه عمر برو بازو زدم و مال بدست آمد، تا تو کافردل پشتواره بندی و ببری؟
باری بگو تو کیستی؟»
دزد گفت: «من، آن غافل نادانم که دمِ گرمِ تو مرا بر باد نشاند تا هوس سجاده بر روی آب افکندن پیش خاطر آوردم.» [کلیله و دمنه، ص49]
راه به این نزدیکی، کرایه به این سنگینی، یه امّایی درشه
روزی موشها دور هم جمع میشوند تا نامه ای به گربه بفرستند که آنها را اذیت نکند.
به موشی میگویند: «این نامه را پیش گربه ببر و صد تومان حق الزحمه بگیر.»
موش کمی فکر میکند و میگوید: «من نمیبرم.»
میگویند «چرا؟»
میگوید: «راه به این نزدیکی، کرایه به این سنگینی، یک امایی درشه.»
[تمثیل و مثل ، ج2، ص120]
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|