موضوع: صادق هدايت
نمایش پست تنها
  #34  
قدیمی 02-17-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مردي كه نفسش را كشت

مردي كه نفسش را كشت



نفس اژدرهاست او كي مرده است. »
از غم بي آلتي افسرده است . »
مولوي





ميرزا حسينعلي هر روز صبح سر ساعت معين، با سرداري سياه، دگمه هاي انداخته، شلوار اتو زده و كفش
مشكي براق گامهاي مرتب بر ميداشت و از يكي از كوچه هاي طرف سرچشمه بيرون ميآمد، از جلو مسجد
سپهسالار ميگذشت، از كوچة صفي عليشاه پيچ ميخورد و به مدرسه ميرفت.
در ميان راه اطراف خودش را نگاه نميكرد . مثل اينكه فكر او متوجه چيز مخصوصي بود . قيافه اي نجيب و باوقار،
چشمهاي كو چك، لبهاي برجسته و سبيلهاي خرمائي داشت . ريش خودش را هميشه با ماشين ميزد، خيلي
متواضع و كم حرف بود.


ولي گاهي، طرف غروب از دور هيكل لاغر ميرزا حسينعلي را بيرون دروازه ميشد تشخيص داد كه دستهايش را
از پشت بهم وصل كرده، خيلي آهسته قدم ميزد، سرش پائين، پشتش خميد ه، مثل اينكه چيزي را جستجو مي كرد،
گاهي ميايستاد و زماني زير لب با خودش حرف ميزد.


مدير مدرسه و ساير معلمان نه از او خوششان ميامد و نه بدشان ميامد، بلكه يك تأثير اسرارآميز و دشوار در
آنها ميكرد . بر عكس شاگردان كه از او راضي بودند، چون نه ديده شده بود كه خشم ناك بشود و نه اينكه كسي


را بزند . خيلي آرام، تودار و با شاگردان دوستانه رفتار مينمود . ازين رو معروف بود كه كلاهش پشم ندارد، ولي

با وجود اين شاگردان سر درس او مؤدب بودند و از او حساب ميبردند.

تنها كسيكه ميانه اش با ميرزا حسينعلي گرم بود و گاهي صحبت ميانشان ر د و بدل ميشد، شيخ ابوالفضل معلم

عربي بود كه خيلي ادعا داشت، پيوسته از درجة رياضت و كرامت خودش دم ميزد كه چند سال در عالم جذبه
بوده، چند سال حرف نميزده و خودش را فيلسوف دهر جانشين بوعلي سينا و مولوي و جالينوس ميدانست .


ولي
از آن آخوندهاي خودپسند ظاهرساز بود كه معلوماتش را ب ه رخ مردم مي كشيد. هر حرفي كه بميان ميامد فورًا
يك مثل يا جملة عربي آب نكشيده و يا از اشعار شعرا به استشهاد آن ميآورد و با لبخند پيروزمندانه تأثير

حرفش را در چهرة حضار جستجو ميكرد . و اين خود غريب مينمود كه ميرزا حسينعلي معلم فارسي و تاريخ
ظاهرآ متجدد و بدون هيچ ادعا شيخ ابوالفضل را در دنيا ب ه رفاقت خودش انتخاب بكند، حتي گاهي شيخ را بخان ة
خودش ميبرد و گاهي هم بخانة او ميرفت.


ميرزا حسينعلي از خانواده هاي قديمي، آدمي با اطلاع و از هر حيث آراسته بود و بقول مردم از دارالفنون فارغ

التحصيل شده بود ، دو سه سال با پدرش در ماموريت كار كرده بود، ولي از سفر آخري كه برگشت در تهران

ماندني شد، و شغل معلمي را اختيار كرد، تا نسبتًا وقتش باو اجازه بدهد كه به كارهاي شخصي بپردازد، چه او

كار غريب و امتحان مشكلي را عهده دار شده بود.
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید