نمایش پست تنها
  #96  
قدیمی 02-17-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض سپر سر/سازنده گیر تُرک افتاده است/سبزی نداشت و والسلام



سپر سر


شخصی به جنگ دشمن رفته بود.
از قلعه سنگی به سرش زدند و بشکستند.
برنجید و گفت: « ای مردک کوری؟ سپر به این بزرگی، سنگ را بر سر من میزنی؟!



سازنده گیر تُرک افتاده است
خانی نقاره چی را به چادر خود خوانده، او طبق دستور خان زدن نقاره را همچنان ادامه میداد تا وقتی که تماشاگران هم از اطراف چادر برای خواب به چادر خود رفتند. نقاره چی که سخت خسته شده بود متوجه شد که خان به خواب رفته، نوازندگی را قطع کرد. ناگهان خان چشمش را باز کرده و گفت: «چرا نمیزنی؟» نقاره چی گفت: «شما به خواب رفتید من هم صدای نقاره را قطع کردم.» خان میگوید: «تو به خواب و بیداری من کاری نداشته باش، تو بزن، کار خودت را بکن!»

[فرهنگ نامه امثال و حکم ایرانی، ص612]

سبزی نداشت و والسلام
آش فروش دوره گردی دیگ آش خود را از صبح تا غروب در کوچه ها و بازارها گردانید و جار زد و احدی از آش او نخرید. در آخر روز به گوشه ای نشست و در کسادی متاع خود فکر میکرد و چرت میزد. استری که در آن نزدیکی ایستاده بود میان دیگ آش وی سرگین انداخت. آش فروش گفت: «سبزی نداشت و والسلام» یعنی تنها عیب آش من نداشتن سبزی بود که اکنون رفع شد.

[داستان نامه بهمنیاری ، ص323]


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید