
02-17-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سخنی که اثبات آن عمر یک ساله صرف باید کرد ناگفته اولی تر /شاه بُداغ باغی دارد
سخنی که اثبات آن عمر یک ساله صرف باید کرد ناگفته اولی تر
رای هند را ندیمی هنرور بود. روزی در میان حکایات از نوادر و اعاجیب بر زبان او گذشت که من مرغی دیده ام آتشخوار، که سنگ تافته و آهن گداخته فرو خوردی! ندمای مجلس و جلسای حضرت، جمله بر این حدیث انکار کردند و همه به تکذیب او زبان گشادند.
هرچند به براهین عقل و علم جواز این معنی مینمود، سود نمیداشت و چون حوالت به خاصیت میکرد که از سر خواص و طبایع در جواهر و حیوانات مستودع، آفریدگار است، جز واهب صبور و خالق مواد کس نداد. از این تفریرات هیچ مفید نمیآمد، با خود اندیشه کرد که حجاب این شبهت از پیش دیده افهام، این قوم جز به مشاهده حس بر نتوان گرفت. همان زمان از مجلس شاه بیرون رفت و روی به صوبِ بغداد نهاد و مدتی دراز منازل و مراحل مینوشت و مخاوف و مهالک میسپرد، تا آن جایگاه رسید و شتر مرغی چند بدست آورد و در کشتی مستصحب، خویش گردانید و سوی کشور هندوستان شد و توفیق سعادت رفیق راه او آمد تا در ضمان سلامت به نزدیک درگاه شاه آمد. شاه از آمدن او خبر یافت، فرمود تا حاضر آمد. چون به خدمت پیوست، رسم دعا و ثنا را اقامت کرد. رای هند پرسید: «چندین گاه سبب غیبت چه بوده است؟» گفت: «فلان روز در حضرت حکایتی بگفتم که مرغی آتشخوار دیده ام.» مصدق نداشتند و از استبداعی بلیغ رفت. نخواستم که من مهذارِ، گزاف گویی و مکثار، بادپیمای باشم و نام من در جمله یافته گویان دروغ باف ترفند تراش برآید، برخاستم و به بغداد رفتم تا به بدرقه اقبال شاه و مدد همم، او به مقصد رسیدم و با مقصود باز آمدم و اینک مرغی چند آتشخوار آوردم، تا آنچه از من به خبر شنیدند به عیان ببینند و نقشی که در آینه عقل ایشان مرتسّم نمیشد، از تخته حسِّ بَصَر برخوانند. رای گفت: «مرد که به پیرایه خود و سرمایه دانش آراسته بود، جز راست نگوید، لیکن سختی که اثبات آن عمر یک ساله صرف باید کرد ناگفته اولی تر.»
[مرزبان نامه، ص344]
شاه بُداغ باغی دارد
شاه بداغ سفیهی در بیابان بی آب و علف چهاردیواری ساخته بود و آن را باغ نام نهاده. گفتند: «سبب ساختن چهاردیوار در چنین صحرایی چیست؟» گفت: «جهت آنکه بگویند شاه بداغ باغی دارد.»
[مجمع الامثال ، ص227]
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|