
02-17-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شاهزاده حسینش بزند/شاخ بز را میگیرم و بدست صاحبش میدهم/ شاش سختت نگرفته
شاهزاده حسینش بزند
در خرزین مردی در خانه زنی رفت که شوهرش آنجا نبود. مرد تخم مرغ میفروخت. زن از او خوشش آمد و با او درآمیخت و تخم مرغ بخرید. چون شوهر آمد. گفت: «امروز تخم مرغی ارزان خریدم.» چون تخم بیاورد گندیده بود. شوهر گفت: «خوب تو را گا ﻴده است،» زن راست پنداشت و گفت: «شاهزاده حسینش بزند، به تو هم گفت؟!» (توضیح: شاهزاده حسین کور، از فرزندان پیامبر، مدفون در خرزین است.) [نامه داستان، ج2، ص384]
شاخ بز را میگیرم و بدست صاحبش میدهم
در بویراحمد یاغیان به گوسفند دزدی زیاد میپرداختند. روزی پیش نماز در مورد عواقب بد گوسفند دزدی موعظه میکرد و آنها را از این عمل زشت برحذر میداشت. یکی از لرها که کارش گوسفند دزدی بود از واعظ پرسید: «خدا در روز قیامت از کجا میداند که کی بز مردم را دزدیده تا کیفر دهد؟» واعظ گفت: «همان بز و گوسفند به حکم خداوند حاضر میشوند و به زبان میآیند و کسی که آنها را دزدیده نشان میدهند.»
[فرنگ نامه امثال و حکم ایرانی، ص189]
شاش سختت نگرفته
سه نفر رفیق با هم صحبت داشتند. یکی از درد عشق و جفای معشوقه شکایت میکرد. دیگری گفت: «گرسنگی نکشیده ای که عاشقی از یادت برود.» سومی که سخت ادرارش گرفته بود بطور مزاح گفت: «شاش سختت نگرفته که هر دو را فراموش کنی.»
[داستان نامه بهمنیاری ، ص351]
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|