
02-17-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شتری در بیابان/شستن گربه/صابونش به رخت ما خورده است
شتری در بیابان
شتري در صحرا چرا مي کرد و از خار و خاشاک صحرا غذا مي خورد. کم کم به خاربني رسيد، چون زلف عروسان در هم و چون روي محبوبان تازه و خرم. گردن آز دراز کرد تا از آن بهره اي بگيرد، ديد در ميان آن يک افعي بزرگ حلقه زده، پوزه برداشت و برگشت و از آن غذاي لذيذ چشم پوشيد. خاربن پنداشت که احتراز شتر از زخم سنان وي و اجتنابش از تيزي خارهاست. شتر مطلب را درک کرد و گفت: «بيم من از اين مهمان پوشيده در درون تست، نه ميزبان آشکار. ترس من از زهر دندان مار است نه از زخم پيکار خار. اگر نه هول مهمان بودي ميزبان را يک لقمه کردمي.»
شستن گربه
حكيمي بر سر راهي ميگذشت. ديد پسر بچهاي گربه خود را در جوي آب ميشويد. گفت: «گربه را نشور، ميميرد!» بعد از ساعتي كه از همان راه بر ميگشت ديد كه بعله..! گربه مرده و پسرك هم به عزاي او نشسته. گفت: «به تو نگفتم گربه را نشور، ميميرد؟» پسرك گفت: «برو بابا، از شستن كه نمرد، موقع چلاندن مرد!»
صابونش به رخت ما خورده است
رختشویی لباس هرکس را برای صابون زدن میگرفت دیگر پس نمیداد و میگفت: «گم شده یا دزد برده است» و از این جهت هیچکس دو مرتبه به او لباس نمیداد و همیشه میبایستی در جستجوی مشتری تازه و بی سابقه ای باشد. روزی نزد مسافری که مرتبه دیگر لباس او را برای شستن برده و خورده بود لکن فراموش کرده او را نمیشناخت رفت و گفت: «آقا لباسهایتان را بدهید صابون بزنم.» مسافر که او را شناخت گفت: «صابون شما یک مرتبه به رخت من خورده و کافی است.»
[داستان نامه بهمنیاری ، ص370]
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|