ای عزیز من بی تو چه سخت است که من جز کلمات چاره ای دارم
هر چند عزیزی چون تو دارم و غمی ندارم
پس با تو بودن را با نگارش چهره ات به هم امیخته
و به تو از تو مینویسم:
با تو همه رنگهای این سرزمین را اشنا میبینم
با تو اهوان این صحرا همبازی منند
با تو کوهها هامیان وفادار خاندان منند
با تو من با بهار میرویم
با تو من عشق را شوق را زندگی را
و مهربانی پاک خداوند را مینوشم
با تو من در غربت این صحرا در سکوت این اسمان
و در تنهایی این بی کسی
غرق شور و شوقم
با تو درختان برادران و گل ها خواهران منند
با تو من در عطر یاسها پخش میشوم
با تو..............
__________________
یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو
و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق ...
مسافر! انتقام غریبی است رفتنت!!
|