من از سکوت می ترسم
از تکرار واژه های بی کلمه
از دوری واژه ها با ذهن
من از هر چه مرا منتظر می گذارد می ترسم
دیریست
در پشت این حصار
غمگین نشسته ام
لب بسته ام
ولی ...
در خویشتن ، هنوز
فریاد میزنم
سهم من از شب شاید
همان ستاره ای باشد
که همیشه پنهان است
همیشه
همیشه
همیشه
و یا به قول قاصدکها
ستاره ی من
همان است
که پیدا نیست