
02-20-2010
|
 |
ناظر و مدیر ادبیات  
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
«مهپاره داستانهاي عشقي هندو
در اواخر پائيز 1320 شمسي، زندهياد استاد «مسعود فرزاد» هنگامي که از ايران به انگلستان کوچ ميکرد، متن انگليسي «مهپاره» را به من داد و فرمود:« اين کتاب به زيبايي غزلي است از حافظ و من خود ميخواستم آن را ترجمه کنم که نرسيدم. تو آن را ترجمه کن.»
از آن زمان تا کنون پنجاه سال ميگذرد. بدبختانه اين کتاب در زمان خود، ترجمه نشد. اين مدت وقت گرانبها تماماً صرف خواندن کاغذ پارهها و پروندههاي ادارات مختلف شد و اگر وقتي هم براي نوشتن مييافتم، در روزهاي تعطيل و شبهاي تنهاييم بود و نيز باورم اين بود که کار من داستاننويسي است و نبايد وقت خودم را صرف ترجمه کنم. همان زمان، من اين کتاب را خواندم. مسحورش شدم و متأسفانه آن را کنار گذاشتم؛ به دلايل مختلف که شرحش در اينجا مورد ندارد.
سالها گذشت و من از ايران به اروپا و از آنجا به آمريکا آمدم و «مهپاره» با من بود. زمستان 1365 کتاب را بازخواندم و آن را گنجي يافتم و از آنکه پيشتر به ترجمهاش دست نزده بودم، شرمسار شدم. پس تصميم به ترجمهي آن کردم. هنوز هفت داستان از آن را ترجمه نکرده بودم که مصيبتي بس بزرگ بر من افتاد و آن بلاي نابينائي (Macular Degeneration) بود؛ و اين ضايعهاي بود مصيبتبار که زندگي مرا بسوخت. قلم و دفتر و آنچه خواندني و نوشتني بود، از زندگي من بيرون شد و ترجمهي «مهپاره» نيز مانند نوشتههاي ناتمام ديگر، به گوشهاي افتاد.
مدتي گذشت تا اينکه در بهار سال 1367، در «برکلي»، با جواني که مايل نيست نام او آورده شود، آشنا شدم که به من پيشنهاد کرد گاهي برايم کتاب بخواند؛ و اين کار جريان داشت تا اينکه روزي سخن از «مهپاره» به ميان آمد و من سخت خواهان آن شدم که آنچه را ترجمه کرده بودم، باز بشنوم.
ترجمه خوانده شد. من بس خوشدل گشتم و او شيفتهي ترجمه. مرا به اتمام آن تشويق کرد. پس قرار ما بر اين شد که وي متن انگليس آن را بخواند و من ترجمهي آن را به همان سبک و روشي که يکسوم آن را قبلاً ترجمه کرده بودم، بگويم و او بنويسد. و اين کار شد و ترجمهي کتاب به انجام رسيد که از وي بسي سپاسگزارم. تلاش و کوشش من اين بود که هيچ نکتهاي از قلم نيفتد و هيچ واژهي نامطلوبي در ترجمه داخل نشود و تا آنجا که ممکن است ترجمه، با متن درست و به صورت زباني ساده و اصيل از کار درآيد.
خوشبختانه چون متن اصلي کتاب به زبان سانسکريت بود، بهواسطهي نزديکي ريشههاي زبانهاي سانسکريت و فارسي، تعبيرها، تشبيهها، کنايهها و استعارات به هم خيلي شبيه و مانند بود. بدينرو ميتوانم ادعا کنم که رويهمرفته، ترجمهي فارسي آن براي خوانندهي فارسي زبان، دلپذيرتر و شيرينتر از متن انگليس آن براي خوانندهي انگليسي زبان است.
اگر در آغاز و انجام هر داستاني ديده ميشود که عبارات عيناً تکرار شده، از مختصات متون قديمي دو زبان فارسي و سانسکريت و عيناً براساس متن است. بعضي از تعبيرات در اين کتاب مانند تعبيراتي است که ما همين امروز در زبان فارسي بهکار ميبريم.
لازم دانستم يک بار ديگر ترجمه را با متن انگليس مقابله کنم. پس به کمک همسرم «قدسي» که او هر دو متن را ميخواند، آخرين پرداخت را کردم. از ياريهاي «قدسي» هر چه بگويم کم است، زيرا او در مورد نوشتههاي پيشين من نيز ـ از ماشين کردن تمام آنها، هر يک چند بار گرفته تا تصحيح نمونههاي چاپخانه و سروکله زدن با چاپچي و حروفچين و ناشر ـ هميشه مرا يار و ياور بوده و بنابراين کمک او در مورد «مهپاره»، نسبت به آنچه تا کنون در کارهاي من کرده، تازگي ندارد. گردنم زير بار منت اوست.
صادق چوبک
کاليفرنيا ـ السوريتو
خرداد1370
«مهپاره» را که شامل بيست داستان عاشقانهي هندي و از افسانههاي زيباي سانسکريت است، در بخش «گفتار گويا» بشنويد.
بشنويد....
http://www.kalam.se/goftare-gooya.html
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|