خالق سنگ صبور، نویسندهای ناتورال:
عدهای از منتقدان، چوبک را نویسندهای ناتورال مینامند. عدهای نیز معتقدند چوبک نویسندهای ناتورال نیست و کسانی که به او مُهر ناتورالیست میزنند سعی در نسبت دادن نقاط ضعف نویسندگان ناتورالیست غربی به آثار چوبک دارند تا از این راه بتوانند کانالی برای کوبیدن آثار او ایجاد کنند.
رضا براهنی در کتاب «قصهنویسی» مینویسد: «نوشتههای چوبک یک ناتورال نیست. علیرقم این که آثار او ظاهر ناتورال دارند اگر شکافته شوند به یک سری اصول و قواعد اقتصادی و اجتماعی میرسیم که بیشتر در مبحث رئال میگنجد.»
البته حرفی که اینجا میتوان زد این است که رضا براهنی از شیفتگان چوبک است و از آنجا که منتقدان یک دنده و تیزبین ما با چشمان کاملن باز از هر فرصتی برای کوبیدن یک اثر استفاده میکنند، لازم است استنادهای دیگری آورده شود.
میلوش بورکی در کتاب «ادبیات نوین ایران» مینویسد: «صادق چوبک با قصههای کوتاه خود در مجموعهی «خیمهشببازی»، امید زیادی برانگیخت ولی سه قصهی کوتاه دیگر او در مجموعهی «انتری که لوطیاش مرده بود»، ناامیدکننده بود چراکه در این قصهها ناتورالیسم خامی را به کار گرفته بود. نمایشنامهی «توپ لاستیکی» که طنز گزندهای از استبداد رضاشاه است، سبک کاملن متفاوتی دارد.»
محمدعلی سپانلو در کتاب «نویسندگان پیشرو ایران» مینویسد: «صادق چوبک یک رئالیست افراطی است. قویترین نویسندهی ایرانی در نقاشی دقایق و جزئیات موضوع است. واقعیت، نفس واقعیت، عریان از انگیزهها و آرمانهایش، برای او هدف است... دربارهی سبک چوبک برخی از منتقدان اصرار دارند که آن را به «ناتورالیسم» منتسب کنند. لازم به توضیح است که ناتورالیسم گذشته از خشونت و گاه استهجان کلام، یک اصل اساسی دارد که آن بر اساس مکتب تحصلی و علم جرمشناسی مرسوم در قدن نوزده اروپا شکل گرفته است. آن مکتب به تأثیرات شدید ارثی و ژنتیک معتقد بود. مثلن معتقد بودند که الکلیسم یا سفلیس در نسلهای بعدی موجد جانیان بالفطره و یا روسپیگری و سستعهدی و خیانت میشود. چنین اعتقادی در چوبک دیده نمیشود و خطاست اگر او را بهخاطر چشماندازهای پرنکبت آثارش که درواقع عکس برگردانهای اجتماع اوست، یکسره ناتورال بدانیم.»