باز این دل سوداییام آغاز فسون کرد
مجنونصفتم روی به وادی جنون کرد
چون شرح دهم دل به من غمزده چون کرد
رازی که نهان داشتم از پرده برون کرد
با مردم بیگانه
عمریست که گمگشتهی وادی فراقم
صبر از دل و جان رفته و طاقت شده طاقم
گه سوی حجاز آورد و گاه عراقم
گه جانب مسجد دهد آن شوق، سراغم
گاهی سوی بتخانه
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear