چرا تو ای شکسته دل خـدا خـدا نمـی کنی
خـدای چـاره ساز را چرا صدا نمی کنی
به هر لب دعــای تو فرشته بوسـه می زند
برای درد بی امان چرا دعـا نمـی کنـی
به قطره قطره اشک تو خدا نظاره می کند
به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی کنی
سحر زباغ ناله ها گل مراد می دهد
به نیمه شب چرا لبی به ناله وا نمی کنی
دل تو مانده در قفس چرا وفا نمی کنی
پرنده اسیر را چرا رها نمی کنی
ز اشک نقره فام خود ز کیمیای نیمه شب
مس سیاه قلب را چرا طلا نمی کنی