16- آبراهام لينکلن؛ اولين رئيسي که ترور شد
آبراهام لينکلن به عنوان نخستين رئيس جمهور از حزب جمهوريخواه امريکا انجام وظيفه کرد. امروز او بدين جهت شهره است که به تاريخ برده داري در امريکا خاتمه داد و ايالات متحده امريکا را با نظارت بر مسائل مربوط به جنگ طي جنگ داخلي امريکا پابرجا نگه داشت. لينکلن بايد براي حفظ امريکا برده داري را نابود مي کرد و اين کار را با اعلاميه آزادي بردگان و متمم سيزدهم قانون اساسي ايالات متحده به انجام رساند. او شخصاً مسووليت «بازسازي» را به عهده گرفت و در پي اين بود که هرچه سريع تر کشور را دوباره يکپارچه سازد. «جمهوريخواهان تندرو» که طرفدار سياست هاي سختگيرانه تر بودند با او به مخالفت برخاستند. تاريخ نويسان بر اين باورند که اين مرد اهل کنتاکي بر نهادهاي سياسي و اجتماعي امريکا تاثيري ماندگار برجاي نهاد به ويژه اينکه اين روال را در پيش گرفت که تمرکز قدرت را در دولت فدرال افزايش دهد و از قدرت دولت هاي ايالتي بکاهد. اعتبار او مديون نقش در تعريف مسائل بزرگ و مهم، سازماندهي جنگ داخلي و پيروزي در آن، از بين بردن برده داري، تجديد نظر در ارزش هاي ملي، تشکيل حزب سياسي نوين و حفظ امريکا است. جان ويلکز بوت يک هنرپيشه مشهور، قصد ربودن رئيس جمهور را داشت تا در عوض آزادي اش خواهان آزاد کردن زنداني هاي هم پيمان شود. اما در 11 آوريل 1865 لينکلن در خارج از کاخ سفيد سخنراني ايراد و از دادن حق و حقوق سياهان دفاع کرد.
اين امر خشم بوت را برانگيخت و در نتيجه نقشه اش را براي ربودن لينکلن تغيير داد و تصميم گرفت او را ترور کند و اين کار را هم در تئاتر فورد و سه روز بعد عملي کرد و با شليک گلوله يي به سر بلندقامت ترين رئيس جمهور امريکا او را به قتل رساند. لينکلن در تمام عمرش از افسردگي باليني رنج برد. طي يک دوره بسيار سخت که به علت مرگ نامزدش بود، در سال 1835 دوستان صميمي اش از ترس اينکه مبادا او دست به خودکشي بزند همواره مراقبش بودند. او در نامه معروفي به آموزگار پسرش نوشته است؛ «به فرزندم بياموزيد در مدرسه بهتر اين است که مردود شود، اما با تقلب به قبولي نرسد. به او ياد دهيد که با ملايم ها ملايم و با گردنکش ها، گردنکش باشد. به عقايدش ايمان داشته باشد حتي اگر همه خلاف او حرف بزنند و او را مسخره کنند. به او ياد دهيد همه حرف ها را بشنود و سخني را که به نظرش درست مي رسد، انتخاب کند. به او بياموزيد که مي تواند براي فکر و شعورش مبلغي تعيين کند. اما قيمت گذاري براي دل بي معنا است.»
17- اندرو جانسون ؛ کابوس يک استيضاح
جانسون به عنوان معاول لينکلن پس از مرگ وي در حالي عهده دار اداره امور امريکا شد که فاقد مهارت هاي سياسي سلفش بود. وي اهل کاروليناي شمالي و از نظر سياسي به عنوان يک دموکرات معتقد به ايده هاي جکسون شناخته مي شد و طرفدار سرسخت سياست «زمين برابر» بود. پيگيري سياست هاي لينکلن با وجود حضور اکثري جمهوريخواهان در مجلس سناي امريکا کار ساده يي نبود. جمهوريخواهان تندرو تلاش مي کردند با گذراندن لايحه هاي مختلف، عزل و نصب هاي جانسون را زير سوال ببرند. تنش ميان جانسون و مجلس سنا با تلاش جمهوريخواهان براي استيضاح وي به اوج خود رسيد.
18- اوليسه سيمون گرانت؛ زمامدار کابينه فاسد
جمهوريخواهان گرانت اهل اهايو را به عنوان نامزد به کاخ سفيد فرستادند و دوران رياست جمهوري او در حالي آغاز شد که بسياري از وي به عنوان يکي از بانيان پايان جنگ داخلي نام مي بردند. گرانت از ابتداي دوران زمامداري اش نشانه هايي از عدم صلاحيت خود به عنوان رئيس جمهور امريکا بروز داد. کابينه وي بسيار ضعيف بود و بسياري از دوستان و نزديکان صميمي وي نيز فاسد بودند. انعقاد پيمان لندن در سال 1871 مهم ترين دستاورد وي در سياست خارجي محسوب مي شود. گرانت در انتخابات سال 1872 بار ديگر بر رقباي خود از حزب دموکرات و جمهوريخواه ليبرال چيره شد. رسوايي هاي اختلاس در سال 1873 که ياران گرانت متهمان اصلي آن بودند، دولت وي را با بحراني جدي مواجه ساخت.
__________________
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|