
02-22-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چرا خاموش می مانی؟
دَم ِ مرگم ، ترا پیغام خواهم داد
و ز ِ رفتنم ترا آگاه خواهم کرد
و می دانم که پر اندوه می آیی به بالینم
و با اشک پشیمانی ، همی کوشی به تسکینم
سکوتم را که چندین سال نگشودم
در آنجا باز خواهم کرد
در آنجا جمله یاران را
ز ِ گرد بستر خود دور خواهم ساخت
و تنها با تو در ساعات آخر راز خواهم گفت
رازی تلخ و پر اندوه
از عمری که از کف رفت
و دیگر بار آن را می نخواهم خواست
و دیگر بار آن را می نخواهم دید
برایت باز می گویم ، که با جانم چه ها کردی
و عمری در دلم آتش به پا کردی
برایت باز می گویم ، که سیمرغ غرورم را
به خاک ره کشانیدی
که تنهایم رها کردی
برایت باز می گویم
عذاب آن شب تلخی
که تو در جامه پاک عروسی
حجله گاهی را صفا دادی
و من تا صبحدم خون گریه می کردم
برایت باز می گویم
که هر باری که می دیدم ترا
از خویش می رفتم
برایت باز می گویم
که تنهائی چه آتش ها به جان می زد
چه نیشتر ها به مغز استخوان می زد
برایت باز می گویم غم شب های یلدا را
سکوت بستر بی مونس آغوش تنها را
سپس دست تو را در دست می گیرم
و بر دامان سردت ، دانه ها ی اشک می ریزم
و شعر واپسینم را ، برایت باز می خوانم
و دفتر های شعرم را
به رسم یادگاری ، بر تو می بخشم
و در باران اشکت دیده می بندم
و با مهر تو با خاک سیه همدوش می گردم
پس از من شعر هایم را
چو جان محفوظ خواهی داشت
و با هر شعر من آتش به جانت شعله خواهد زد
و غوغای پشیمانی تو را دیوانه خواهد ساخت
بگو تا زنده هستم
از چه حالم را نمی پرسی؟
چرا از آشنایانم سراغم را نمی گیری؟
چرا یک گام از این سو بر نمی داری؟
چرا یک بار،
از مهری که می دانم به من داری نمی گوئی؟
چرا خاموش می مانی؟
چرا خاموش می مانی؟
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|