
02-22-2010
|
 |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من مي روم
من مي روم شبيه نسيمي که مي رود
مانند يک رفيق قديمي که مي رود
من مي روم گرفته تر از چهره ي غروب
سوزان تر از هواي تب آلوده ي جنوب
من مي روم شبيه آن جوان کُرد
وقتي غزال را پسر خان به حجله برد
من مي روم شکسته تر از کوزه ي غزال
هنگام آن خبر ، لب آن چشمه ي زلال
يک شب که مانده بود به آغاز اين سفر
گفتم که مي روم ، همه گفتند : زودتر
گفتم که مي روم ، همه گفتند : زرگريست
اين قصه ي حسين کُردِ شَبِستَريست
گفتم که مي روم ، همه گفتند : کافي است
يک لحظه هم وجود تو اينجا زيادي است
باشد ، به روي چشمانم زود مي روم
فردا بدون بوسه وبدرود مي روم
من مي روم اگر چه شما غم نمي خوريد
و آش پشت پاي مرا هم نمي خوريد
من مي روم اگر چه کسي اعتنا نکرد
من را براي لحظه ي آخر صدا نکرد
من مي روم و آنچه در اين کوله با رمن است
يک جعبه ي سياه پر از خاک ميهن است
يک کوزه ي سفيد پر از اشک مادرم
يک حلقه از همان که نامش نمي برم
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|