نمایش پست تنها
  #2  
قدیمی 02-23-2010
فرانک آواتار ها
فرانک فرانک آنلاین نیست.
مدیر تالار مطالب آزاد

 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 3,544
سپاسها: : 1,306

3,419 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

در دوران حكومت آژيدهاك كردار نيك فرزانگان از ميان رفت و كشور به كام فرو مايگان و بي فرهنگان گرفتار شد. هنر و مردمي خوار شد و دروغ و ريا ارزش شد. راستي و درستي و رادي و بزرگواري نابود شد و پستي و تبهكاري كشور گير شد. دست ستمگران و پليدان بر مردمان دراز گرديد و هيچ كسي از بيم كشته شدن جرأت نداشت غم دل جز به راز در مكاني خلوت با نزديك ترين كسان خود گويد. اختيار جان و شرف بزرگان و دانايان به دست عده اي دزد و نابكار و فرزندان آنها كه در لباس ياران آژيدهاك خون آشام درآمده بودند، افتاده بود. خادمان آژيدهاك دوشيزگان و زنان پاكدامن ايراني را مي آلودند و جوانان پرمغز ايراني را يا از كشور فراري مي داند و يا گرفتارشان مي كردند و آنان را خوراك نيات اهريمني آژيدهاك مي كردند و مردم از بيم كشته شدن خاموش مانده بودند و همه سر به گريبان اندوه و درد فرو برده بودند و هيچ كس را ياراي دادخواهي نبود.
سال ها مي گذشت و آژيدهاك پيوسته از بيم فريدون و انتقام جويي او پريشان دل و آشفته خيال بود، چون پدر فريدون را قرباني مارهاي اهريمني خويش كرده بود. از اين روي بر آن شد تا مهتران كشور را فراخواند و از همه آنان گواهي گيرد كه جز راه نياكان نسپرده است و سخن جز به راستي نگفته است. گروهي از حاضران از بيم خشم آژيدهاك بيدادگر گواهي نوشتند. اما همان زمان فرياد دادخواهي به گوش رسيد.
آژيدهاك دادخواه را فراخواست. دادخواهنده گفت : اي بيدادگر سيه اندرون، آهنگري هنرور و بي آزارم كه از تونابكار برمن رنج بسيار رسيده است. چندتن از فرزندانم قرباني نيازهاي اهريمني تو شدند. اين آخرين پسر من است. او را به من بازده.

خروشيد و زد دست بر سر زشاه
كـه شـاها منـم كــاوه ي دادخــواه
زنـي بـر دلم هــر زمــان نيشتــر
ز تــو بــر مـن آمــد ستـم بيشتـر
ستـم گـرنـداري تـو بـر مـن روا
بـه فـرزند من دست بـردن چـرا ؟
مـرا بـود هـژده پسـر در جهـان
از ايشان يكي مانده است اين زمان
ببخشـاي بـر مـن يـكي را، نـگــر
كه سـوزان شـود هر زمـانـم جـگـر
جـواني نمـاندست و فـرزند نيست
به گيتي چـو فــرزنـد پيـونـد نيست
ستـم را ميــان و كـرانـه بـود
هميــدون ستـــم را بـهـانه بــود
يـكي بي زيـان مــرد آهنگــرم
ز تــو آتـش آيــد همي بــر سـرم
اگر هفت كشور به شاهي توراست
چرا رنج و سختي همه بهر ماست
__________________
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید