جابري انصاري روايت مي كند كه در زمان او هنوز هم يادگارهايي از جشن پيروزي مردم برضحاك در روز جشن مهرگان در روستاهاي دماوند باقي مانده است.
از ديدگاه نگارنده اگر چه رويداد قيام ملي كاوه آهنگر در اوستا و شاهنامه به عناصر داستاني آميخته، نمادها و رمزها به آن افزوده شده و رنگ و بوي استوره اي به خود گرفته و برخي روايات در اين مورد آشفتگي دارد اما مثل هراستوره ديگر از بن مايه هايي واقعي و تاريخي برخوردار است و نمي توان و نبايد آن را دروغ و فسانه دانست.
در اوستا چندين بار در يشت پنجم (آبان يشت)، يشت نهم (گئوش يشت)، يشت چهاردهم (بهرام يشت)، يشت پانزدهم (رام يشت)، يشت هفدهم (اَرتَ يشت)، يشت نوزدهم (زامياد يشت) از آژيدهاك نام برده مي شود.
از فريدون نيز در اوستا بارها با نام اوستايي (ثراتئون) نام برده مي شود و به نبردي كه بين او و آژيدهاك روي مي دهد، اشاره مي شود.
اوستا سرزمين آژيدهاك را كشور بوري (Bawri) می داند كه همان سرزمين بابل قديم است كه در دوران هخامنشي بابيرو يا بابيروش تلفظ مي شد. (دليل حذف لام بابل در اين هر دو مورد آن است كه در الفباء اوستايي و هخامنشي حرف لام موجود نيست و از اين روي لام در هر دو زبان به «ر» بدل شده است).
به استناد اوستا، مركز حكومت آژيدهاك نيز شهر «كوي ريَنتَ» نزديك بابِل بود و اين نام را مي توان با شهر «كِرنَد»در غرب ايران تطبيق داد. از مجموع اين روايات چنين بر مي آيد كه اژيدهاك يكي از مردان سرزمين هاي غربي ايران بوده و به ظاهر از آشور ياكلده بر ايران تاخته و چنان كه مي دانيم پيش از تشكيل دولت هاي مادي و هخامنشي ايران چند بار مورد هجوم لشكركشان كلداني و آشوري كه در خونريزي شهرتي داشتند قرار گرفته و از اين يورش ها و خونريزي ها خاطراتي در ذهن ايرانيان باقي مانده است و در روزگاراني كه ايرانيان تاريخ كلده و آشور را فراموش كردند، آژيدهاك را به نژاد تازي كه البته از قبايل سامي و با آشوريان و كلدانيان از يك اصل هستند، نسبت دادند.
و اما پايه و اساس اصلي مارهاي رويیده بر دوش آژيدهاك را نيز كه در داستانها به زبان رمز در آمده در اوستا مي توان به درستي دريافت. چنان كه در پشت نوزدهم (زامياد يشت) آنجا كه درباره رويارويي سپنتامينو (انديشه نيك، گفتار نيك، كردار نيك) با انگره مينو يا اهريمن (انديشه بد، گفتار بد، كردار بد) سخن به ميان مي آيد، از دو يار مهم آژيدهاك با نام هاي (اَكَ مَنَ) به معني انديشه يا منش زشت و اَاِشمَ (كردار خشم آلود يا ديو خشم) نام برده مي شود و يادآوري مي شود كه آژيدهاك براي به دست آوردن فرّكياني با ياري «اَكَ مَنَ» و «اَاِشمَ» كه در حقيقت صفات دروني و ذاتي و زاينده ي انگره مينو يا اهريمن درون خود او بودند با سپنتامينوي درون خود نبرد مي كند.
__________________
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان آرام
خوشه ی ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
|