خانه ی دوست کجاست؟
سرگردانم در این وادی در اینجا خون انسان سرخ نیست در این جا مرگ سیاهی است در اینجا دختان دیگر سبز نیستند در اینجا رنگ دریا دور از آبیست در اینجا سالها مردم گرم بودن ولی گویی که دیگر وقت سردی است
نمیدونم چرا جدیدا احساس میکنم دیگه مردم طراوت قبلو ندارن دیگه اسفند بوی عید نمیده دیگه انگار ماهی قرمز تو تنگ بلور برای بچه ها معنی نداره انگار دیگه هفت سین هم ارزش نداره حرف دلم اینکه چقدر بزرگ شدن بده بیایید دوباره برای عید امثال بریم به دوران کودکی شاید دوباره هفت سین رنگ و بو بگیره
|