خسته شدم بس که دلم دنبال يک بهونه گشت
بس که ترانه خوندم و برگ زمونه برنگشت
بازم کلاغ غصه ها رفت و به خونش نرسيد
يکه سوار عاشق و هيشکي تو آينه ها نديد
حادثه عزيز من تنها تو موندني شدي
بين همه ترانه هام تنها تو خوندني شدي
دستاي سرد مو بگير سقف ما ديوار نداره
يه روز تو قهتي غزل دنيا ما رو کم مياره
من آخرين رهگذرم تو اين خيابون بلند
دير اومدم که زود برم دل به صداي من نبند
يه روز توي برق چشات خورشيد رو پيدا مي کنم
در شب تار و سوت و کور به آروزي من نخند
خسته شدم بس که دلم دنبال يک بهونه گشت
بس که ترانه خوندم و برگ زمونه برنگشت
بازم کلاغ غصه ها رفت و به خونش نرسيد
يکه سوار عاشق و هيشکي تو آينه ها نديد
حادثه عزيز من تنها تو موندني شدي
بين همه ترانه هام تنها تو خوندني شدي
دستاي سرد مو بگير سقف ما ديوار نداره
يه روز تو قهتي غزل دنيا ما رو کم مياره
من آخرين رهگذرم تو اين خيابون بلند
دير اومدم که زود برم دل به صداي من نبند
يه روز توي برق چشات خورشيد رو پيدا مي کنم
در شب تار و سوت و کور به آروزي من نخند
خسته شدم بس که دلم دنبال يک بهونه گشت
بس که ترانه خوندم و برگ زمونه برنگشت
بازم کلاغ غصه ها رفت و به خونش نرسيد
يکه سوار عاشق و هيشکي تو آينه ها نديد