پیوسته ز خورشید ستاند مه نو نور
این مه که به خورشید دهد نور چه بود او
هذا قمر قد غلب الشمس بنور
من طالعه الیوم علی الشمس یسود
امروز صلا میزند این خفته دلان را
آن عشق سماوی که نخفت و نغنود او
بس کن تو مگو هیچ که تا اشک بگوید
دل خود چو بسوزد بدهد بوی چو عود او
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear