نمایش پست تنها
  #603  
قدیمی 02-26-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ناگه بت من مست به بازار برآمد
شور از سر بازار به یکبار برآمد

بس دل که به کوی غم او شاد فروشد
بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد

در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد
مؤمن ز دل و گبر و ز زنار برآمد

در کوی خرابات جمالش نظر افگند
شور و شغبی از در خمار برآمد

در وقت مناجات خیال رخش افروخت
فریاد و فغان از دل ابرار برآمد

یک جرعه ز جام لب او می‌زده‌ای یافت
سرمست و خرامان به سر دار برآمد

در سوخته‌ای آتش شمع رخش افتاد
از سوز دلش شعلهٔ انوار برآمد

باد در او سر آتش گذری کرد
از آتش سوزان گل بی خوار برآمد

ناگاه ز رخسار شبی پرده برانداخت
صد مهر ز هر سو به شب تار برآمد

باد سحر از خاک درش کرد حکایت
صد نالهٔ زار از دل بیمار برآمد

کی بو که فروشد لب او بوسه به جانی؟
کز بوک و مگر جان خریدار برآمد
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید