بگو
دنیایی از عشق بود كه به خاطر حسرت كرانه عشق جوش و خروش میكرد
بگو
دیوانه ای بت پرست بود كه بتش را دیوانه وار دوست می داشت
بگو
اشك در بدری بود كه به هیچ دیده ای به جز دیده ی من آشیان نداشت
بگو
بگوبرای اندك زمانی با من بود ولیكن تا آخرین لحظه هایش می گفت:
دوستت دارم
|